مرا در وادی السلام دفن کنید+عکس

شهید ذوالفقاری وصیت کرده بود که پیکرش را در قبرستان وادی السلام نجف به خاک بسپارند و با رضایت والدین این شهید عزیز مزار یاد بودی در تهران به نام او بنا خواهد شد.

خبرگزاری فارس: مرا در وادی السلام دفن کنید+عکس

به گزارش گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، کامیون حامل حدود 5 تن مواد منفجره متعلق به داعش که قصد عبور از یکی از محورها را داشت با مقابله نیروهای جان بر کف اسلام مواجه شد که با انفجار آن محمد هادی ذوالفقاری به شهادت رسید.
طلبه‌ ی بسیجی محمد هادی ذوالفقاری که مدتی پیش به صفوف مدافعان حربم آل الله صلوات الله علیهم در عراق پیوسته بود روز یک شنبه 26 بهمن ماه، در منطقه «مکیشفیه» واقع در محور سامراء با آتش مزدوران سعودی و پیروان اسلام آمریکایی بال در بال ملائک گشود.
شهید ذوالفقاری 2 سال پیش برای تحصیل علوم دینی به حوزه علمیه نجف رفته بود و بعد از فتوای آیت الله العظمی سیستانی مبنی بر دفاع از اسلام ، به همراه گروه های مردمی عراق، عازم نبرد با تکفیری ها شد.
شهید وصیت کرده بود که پیکرش را در قبرستان وادی السلام نجف به خاک بسپارند و با رضایت والدین این شهید عزیز مزار یادبودی در تهران به نام او بنا خواهد شد.
شهید محمد هادی ذوالفقاری از نمازگزاران مسجد موسی بن جعفر (ع) در خیابان آیت الله سعیدی (غیاثی) تهران بود و مراسم یادبود او نیز 5 شنبه بعد از نماز مغرب و عشا در همین مسجد برگزار خواهد شد.



وسط نماز بود که خمپاره ای به نزدیکی سنگرمان اصابت کرد و گرد و غبار همه جا را پوشاند . با عجله از سنگر بیرون زدیم . دیدیم مجید همچنان سرگرم نماز است

40-6copy

 

سه نفری در سنگر نشسته بودیم که مجید رهبر بلند شد و گفت : « می خوام برم بیرون نماز بخونم » گفتیم : « مجید این چه کاریه ؟ بیرون هر لحظه خمپاره می یاد . خطرناکه . خب همین جا بخون » گفت : « نه ، این جا حال نمی ده » بلند شد که برود ، گفتم : « ناقلا ، حداقل این کلاه آهنی را بگیر و روی سرت بذار » . قبول نکرد و گفت : « مگه با کلاه آهنی می شه نماز خوند ؟ » دیدیم ، نه مثل اینکه به هیچ صراطی مستقیم نیست . دوتایی بلند شدیم و کلاه آهنی را چپاندیم روی سرش و گفتیم : « حالا هرجا دلت می خواد برو نماز بخون »

وسط نماز بود که خمپاره ای به نزدیکی سنگرمان اصابت کرد و گرد و غبار همه جا را پوشاند . با عجله از سنگر بیرون زدیم . دیدیم مجید همچنان سرگرم نماز است . خوشحال شدیم که برایش اتفاقی نیفتاده است. نمازش را تمام کرد و وارد سنگر شد . چشمم به کلاه آهنی افتاد . گفتم : « مجید ببین سرت چی شده ! عجب ترکشیه ! » مجید خنده ای کرد و گفت : « شوخی موقوف . سرم خیلی هم سالمه » گفتم : « پسر شوخی نمی کنم ، خودت نگاه کن ! » کلاه را که برداشت . هاج و واج نگاه می کرد . یک ترکش بزرگ به کلاهش اصابت کرده و به لایه چربی داخل رسیده بود ولی به سرش آسیبی نرسید. وقتی تعجب ما بیشتر شد که مجید گفت : « باور کنید ، اصلاً متوجه نشدم » حتماً غرق عبادت بود.

مجید آن روز به لطف خدا زنده ماند تا اتفاقی شهید نشود و شهادت در فصل دیگری برای او رقم خورد

برادر جانباز امیر گنجی



درس اخلاق آیت‌الله قرهی

نخستین قدم برای قرار گرفتن در فهرست سربازان امام زمان(عج) چیست

 

امام باقر(ع) فرمودند: دم غروب اگر بچه‌های‌تان بازی می‌کنند، آن‌ها را هم آرام کنید، طوری که دست از بازی بکشند، اگر قبل از طلوع آفتاب و قبل از غروب آفتاب را مراقبه کنید، روز شیطان بر شما مسلّط نمی‌شود.

آیت‌الله روح‌الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران در تازه‌ترین جلسه اخلاق خود به موضع «مراقبه» پرداخت که مشروح آن در  ادامه می‌آید:

*اوج درخواست انبیاو اولیا از ما

عندالاولیاء، انسان موقعی انسان می‌شود که شناخت حقیقی به نفس خودش داشته باشد. اولیاء خدا و عرفای عظیم‌الشّأن، موارد لازم برای رسیدن به مقام حقیقت انسانی را، شناخت نفس و شناخت مراحل چهارگانه حالات نفس می‌دانند. عرفای عظیم‌الشّأن نکاتی را تبیین فرمودند که در جلسات گذشته بیان کردیم، از جمله اینکه می‌فرمایند: اوّل باید خودسازی باشد. اگر نفس را شناختی، خود را می‌سازی. در این مراحل، بالاترین و اوّلین مطالب، دوری از رذائل این است که آن را علماء اخلاق به عنوان مرحله تخلیه بیان می‌کنند.

اشاره شد اگر هزار فضیلت در انسان باشد، امّا تا درون خود را از رذائل، پلیدی‌ها، پلشتی‌ها و زشتی‌ها، تخلیه نکرده باشد؛ آن فضائل نه تنها جواب نمی‌دهد، بلکه یک روز عامل می‌شود که انسان، پا روی آن فضائل بگذارد.

مثلاً فردی با اینکه صدقه می‌دهد، امّا بعد از مدّتی برای آن شخص نیازمند، اذیّت و آزار درست می‌کند «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى‏». علّت این کار، این است که هنوز رذیله تکبّر، خودنمایی، خودبرتربینی و تشکّر از نفس در او هست. لذا با اینکه خودش اقدام به صدقه دادن می‌کند، امّا اگر یک موقعی از آن کسی که به او کمک کرده، توجّهی نبیند، شروع به منّت گذاشتن و اذیّت کردن او می‌کند. در حالی که این، پروردگار عالم است که در حقّ او، لطف، محبّت و بزرگواری کرده و عامل شده که او، دست دیگری را بگیرد؛ یعنی در اصل، لطف به او هست که به واسطه او، دست کسی گرفته شده است. امّا او این لطف را خراب می‌کند.

لذا اولیاء خدا بر روی این نکته خیلی تأکید دارند که اگر رذائل از انسان بیرون نرود، در حقیقت هیچ فضیلتی از او بروز نمی‌کند و همه فضائل او بعد از مدّتی تبدیل به رذائل می‌شوند.

لذا اولیاء خدا راجع به آیه شریفه «وَ مَنْ کَانَ فِی هذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمَى وَ أَضَلُّ سَبِیلاً» می‌فرمایند: اگر تخلیه نشوی، کور هستی و ادراکات تو، نسبت به حقایق فضائل، از بین می‌رود، گمراه هستی، در ایآنجا همه چیز را خراب می‌کنی و در آآنجا هم هیچ چیز نمی‌فهمی. پس مبارزه با رذائل، اوج درخواست انبیاء، اولیاء و عرفاء است و می‌فرمایند: حتماً اوّل کاری که می‌کنید، این باشد که بگردید و رذائل را در خود پیدا کنید.



وجود پیامبر اعظم در عرصه‌ی بین‌المللی، نقطه‌ی التقای عقاید و عواطف همه‌ی ملتهای مسلمان است. از همه‌ی اقوام، با همه‌ی مذاهب گوناگون، نقطه‌ی التقای همه‌ی امت اسلامی در عقیده و عاطفه، وجود مبارک پیامبر اعظم است.

 

امام خامنه ای:
 
درباره‌ی پیامبر اعظم چه عرض بکنیم؟ جز اینکه بگوییم: پیامبر اعظم اسلام، مجموعه‌ی فضائل همه‌ی انبیاء و اولیاء است؛ نسخه‌ی کامل و تکامل یافته‌ی همه‌ی فضائلی است که در سلسله‌ی پیامبران و اولیاء الهی در تاریخ وجود داشته است. 
 
نام احمد نام جمله انبیاست
 
چون که صد آمد نود هم پیش ماست‌‌
 
وقتی نام پیامبر اعظم را می‌آوریم، کأنه شخصیت ابراهیم، شخصیت نوح، شخصیت موسی، شخصیت عیسی، شخصیت لقمان، شخصیت همه‌ی بندگان صالح و برجسته و شخصیت امیر مؤمنان و ائمه‌ی هدی (علیهم‌السّلام) در این وجود مقدس، متبلور و مجسم است. پیامبر اعظم را می‌توان به درخشان‌ترین ستاره در کائنات عالم وجود تشبیه کرد و از آن وجود بزرگ و مقدس با این عنوان تعبیر کرد. چرا می‌گوییم ستاره‌ی درخشان، نمی‌گوییم خورشید؟ چون خورشید یک جسم و جرم مشخص و معین است، نورانی است و با عظمت است؛ اما یک جرم و یک کره‌ی آسمانی است. لکن در این ستاره‌هایی که شما می‌بینید، ستاره‌هایی هستند که یک کهکشانند و از این کهکشانی که ما در شبهای تابستان در آسمان بالای سر خودمان می‌بینیم، هزاران برابر بزرگترند.
 
کهکشان یعنی: آن مجموعه‌ای که هزاران منظومه و هزاران خورشید در آن هست. پیامبر اعظم یک وجود کهکشان‌وار است و در او هزاران نقطه‌ی درخشنده‌ی فضیلت وجود دارد. در پیامبر اعظم، علم همراه اخلاق هست؛ حکومت همراه حکمت هست؛ عبادت خدا همراه با خدمت به خلق هست؛ جهاد همراه با رحمت هست؛ عشق به خدا همراه با عشق به مخلوقات خدا هست؛ عزت همراه با فروتنی و خاکساری هست؛ روزآمدی همراه با دوراندیشی هست؛ صداقت و راستی با مردم همراه با پیچیدگی سیاسی هست؛ غرقه بودن جان در یاد خدا همراه با پرداختن به صلح و سلامت جسم هست؛ در او دنیا و آخرت همراه است؛ هدفهای والای الهی با اهداف جذاب بشری همراه است. او نمونه‌ی کاملی است که خداوند در عالم وجود، موجودی کامل‌تر از او نیافریده است؛ او مبشر است، بشارت‌دهنده است؛ منذر است، بیم‌دهنده است؛ بر همه‌ی بشریت و بر همه‌ی تاریخ شاهد و ناظر است؛ فراخواننده‌ی همه‌ی بشریت به سوی خداست و چراغ نورافشان راه انسانهاست. «انّا ارسلناک شاهدا و مبشّرا و نذیرا و داعیا الی اللَّه بأذنه و سراجا منیرا».
 
 
وجود پیامبر اعظم در عرصه‌ی بین‌المللی، نقطه‌ی التقای عقاید و عواطف همه‌ی ملتهای مسلمان است. از همه‌ی اقوام، با همه‌ی مذاهب گوناگون، نقطه‌ی التقای همه‌ی امت اسلامی در عقیده و عاطفه، وجود مبارک پیامبر اعظم است. 
 


واقعاً در مقابل حوادث آن روز، از همه‌ حوادثى كه تا آن روز بنده دیده بودم - یا از بیشتر آنها - حیرت‌انگیزتر بود.

من فراموش نمی كنم؛ در خیابان ایران، نزدیك به مقر امام عزیز و عظیم و بزرگوار - این بنده‌ى صالح خدا - آنجائى كه آن روز دل همه ایران در آنجا می تپید و همه‌ عاطفه‌ها و روحها از سراسر كشور به آنجا پر می كشید؛ آنجائى كه همه‌ مردمى كه در سراسر دنیا از حادثه‌ى ایران اندك خبرى داشتند – همه‌ محافل سیاسى، همه‌ قدرتهاى بزرگ، همه‌ دولتهاى مستضعف، همه‌ روشنفكران، همه‌ علاقه‌مندان به اسلام، همه‌ى انقلابیون عالم - متوجه بودند ببینند آنجا چه می گذرد؛ آن محلى كه مخصوص تبلیغات مربوط به آن روزها بود؛ خبر دادن به مردم و توجیه ذهن هاى مردم، كه ما به آن می گفتیم دفتر تبلیغات، و بنده آنجا مشغول كار بودم، دیدم یك همهمه‌ فوق‌العاده‌اى است. نگاه كردم؛ از حیرت به یك حالتى دچار شدم كه واقعاً در مقابل حوادث آن روز، از همه‌ حوادثى كه تا آن روز بنده دیده بودم - یا از بیشتر آنها - حیرت‌انگیزتر بود. دیدم عده‌ كثیرى از پرسنل نظامى نیروى هوائى در گروه‌هاى منظم و صف‌كشیده، كارتهاى شناسائى‌شان را در آوردند سر دست گرفتند و آشكارا و با شجاعت دارند به طرف بیت امام راهپیمائى می كنند.

همه عكس این را انتظار می بردند، همه غیر از این را تصور می كردند؛ خیال می كردند كه نظامى‌ها در مقابل مردم، در حساس ترین لحظات و آخرین لحظات، خواهند ایستاد؛ اما حقیقت غیر از این بود و این برادران ملت و فرزندان ملت و بزرگ‌شدگان آغوش ملت كه جزو مردم بودند، معلوم بود كه سرنوشت شان جز همكارى با مردم و قرار گرفتن در كنار مردم، چیز دیگرى نخواهد بود. البته آن سران مزدور یا افراد پست و ضعیف و بى‌ارزشى كه نمی توانستند قدر آغوش گرم مردم را بفهمند، یا مقاومت می كردند، یا می گریختند، یا كارشكنى می كردند، یا لااقل حضور پیدا نمی كردند؛ اما عناصر مۆمن و قاطع - این جوانها، این آگاه‌ترها - دلشان با مردم بود. حالا از همه هم شجاع‌تر و گستاخ‌تر برادران نیروى هوائى بودند كه آمده بودند حساس ترین كار را انجام بدهند؛ یعنى آمده بودند در مقابل امام شان و رهبرشان رژه بروند، اعلام وفادارى كنند و بگویند فرمانده ما شما هستید. این حادثه به قدرى عجیب و هیجان‌انگیز بود كه اینها بى‌اختیار همه را به دنبال خودشان راه مى‌انداختند.

من با عجله رفتم در مقر امام در دبستان علوى، كه فاصله‌ كوتاهى داشت با آنجائى كه ما بودیم. آمادگى‌هائى به وجود آمد و امام عزیز ایستادند و این جوانها، این دلاورها، این سلحشورها آمدند در مقابل امام رژه رفتند و امام با همان ایمان و باورى كه همیشه از اول شروع نهضت به مسئولیت خود و به نقش خود در اداره‌ این انقلاب و این ملت داشتند، از اینها رژه گرفتند؛ آنها را نصیحت كردند، به آنها دل دادند، به آنها شجاعت دادند، پرچم آنها را امضا كردند؛ طومارى نوشته بودند، آن را تحویل گرفتند و براى آنها دعا كردند و آنها رفتند و این كمر دستگاه را شكست؛ دستگاه احساس كرد بى‌پشت و پناه شده. تنها امید آن نظامى كه جز با سرنیزه و زور نمی تواند حكومت كند، چیست؟ جز نیروهاى نظامى؟ به مردم كه اتكائى نداشتند. اما نیروهاى نظامى هم با این صراحت و با این قاطعیت در خدمت مردم قرار گرفتند و ما خدا را شكر می كنیم كه نیروى هوائى و همه‌ارتش جمهورى اسلامى ایران امتحان خوبى به مردم دادند.(1)

1-بخشى از خطبه‌هاى نماز جمعه‌ى تهران‌ به امامت حضرت آیةاللَّه خامنه‌اى‌ 19/11/1363

 



وصف ایثار برادر یک جانباز قطع نخاعی/۲۰ سال است که جوانیش را صرف من کرده

۲۰ سال است که جوانیش را صرف من کرده و از من پرستاری می کند، اگر کارگری کرده بود الان همه چیز داشت اما حالا ۳۰ سالش است و حتی یک شغل هم ندارد

به گزارش گفتمان نیوز، علی جمشیدی ۵۱ساله جانباز۷۰ درصد قطع نخاعی کشورمان از اهالی کرمانشاه است که در سن ۲۱ سالگی بر اثر اصابت گلوله به ناحیه نخاع، به درجه جانبازی نائل آمده است. او از ۳۰ سال ویلچیر نشینی خود و فداکاری برادرش می گوید که جوانی ۳۰ ساله است و از ۱۰ سالگی عمر خود را صرف پرستاری از وی کرده است، از اینکه شرمنده مهربانی های برادرش است.از بی مهری ها و زخم زبان ها می گوید و از اینکه زخم بسترها و جراحی های متعدد هیچیک به اندازه این دردهای روحی او را رنج نمی دهد.

–     آقای جمشیدی ۳۰ سال ویلچیر نشینی یعنی چه؟
دردی است که تا خدای ناکرده به آن مبتلا نشده باشی نمی فهمی. بهرحال ۳۰ سال ویلچیر نشینی با حدود ۳۰ بار عمل جراحی وصف نشدنی است. ۸ بار زخم بستر عمل کرده ام و چند باری هم لگن ها و پایم را. بقیه اش مربوط به نواحی داخلیم می شود. کلیه ام را از دست داده ام و یک کلیه درگیر بیمار هم دارم. خب زندگی روی ویلچیر سخت است و معمولا شکستگی هایم ناشی از افتادن از روی آن است.
–    در طی این سی سال نیازمند پرستارانی بوده اید. چه کسی این زحمات را به دوش کشیده ؟
ابتدا که جانباز شده بودم مادرم ترو خشکم می کرد اما خیلی زود به رحمت خداوند رفت و مرا با برادرم تنها گذاشت. خواهر وبرادرهایم همه از ما بزرگتر بودند و سر خانه زندگیشان. فرهاد برادر کوچکم با من ماند و از ۱۰ سالگی مرا تیمار کرد. سال ۷۴ ازدواج کردم. همسرم هم یک سری از کارهایم را می کند. ایشان دو فرزند مرا نگهداری و تربیت می کند و برایشان هم پدر است و هم مادر و کم بودهای مرا جبران می کند. البته کارهای ما از عهده خانم ها بر نمی آید و بخش عمده آن برای ایشان سخت است.
–    یعنی برادر جوانتان پرستار شماست؟
بله فرهاد از ۱۰ سالگی  با من زندگی و از من پرستاری می کند. یکبار ندیده ام اخم کند یا غر بزند. بهرحال نگهداری و تیمار ازیک جانباز آنهم با شرایط من بسیار سخت است و فرهاد هم جوان. اما او مهربانانه و برادرانه مواظب من است که امیدوارم حضرت عباس(ع) در دنیا و آخرت به او جزای خیر بدهد. البته فرهاد مهندس است. مهندسی برق و قدرت از دانشگاه کرمانشاه. ولی کار ندارد و من هم شرمنده اش هستم که نمی توانم برای پرستار مهربانم کاری کنم. همیشه از او خجالت می کشم. ۲۰ سال است که جوانیش را صرف من کرده و از من پرستاری می کند، اگر کارگری کرده بود الان همه چیز داشت اما حالا ۳۰ سالش است و حتی یک شغل هم ندارد.

 



شوخی گل‌آقا با امام خمینی

گفتم: قربان امام‏مان بروم. ماشاء‏الله آن‏قدر ول‏خرج هستند که ورشکسته نشوند خوب است که ایشان خیلی به شدت خندیدند.

زنده یاد کیومرث صابری فومنی (گل آقا) نوشت: من از سال 63 که در روزنامه اطلاعات دو کلمه حرف حساب را شروع کردم همیشه هر ماهی یک‏بار، دو بار این تلفن اختصاصی را به آقای دعایی می‏ کردم که اصرارم هم این بود که دل پیرمرد را نرنجانده باشم.

می‏گفت نه سید احمد می‏گوید امام می‏ خواند، خیلی هم خوش‏شان می‏ آید، مسأله‏ ای ندارد. تا یک هفته مانده به آن تاریخ که من گفتم که آقای دعایی من بعد از سال‏ های سال می‏ خواهم بروم حالا امام را ببینم. می‏ دانید امام دیدنی بود همیشه در تلویزیون بود و ما همیشه دیده بودیم، همیشه هم به همه انتقاد می‏ کردیم که نروید خسته‏ شان بکنید.

دنیا دارد به این مرد نگاه می‏ کند ما برای کار کوچک می‏‌رویم. گفتم: من می‏ خواهم ببینم‏شان. گفت: خیلی خب، من به سید احمد می‏ گویم؛ گفتند و تلفن کردند. من یک روز خانه بودم؛ دعایی گفت: فردا صبح من تو را خدمت حضرت امام می‏‌برم که ما رفتیم صبحانه‏‌ای هم آنجا خوردیم سر ساعت معین امام زنگ زدند، آمدند...ما رفتیم خدمت حضرت امام.

دعایی معرفی کرد گفت آقا ایشان آقای کیومرث صابری فومنی هستند، فرهنگی هستند، معلم بودند، مشاور فرهنگی آقای رجایی بودند، تا سال 62 مشاور فرهنگی آقای خامنه‏ ای بودند، الآن مشاور فرهنگی در وزارت ارشاد هستند با آقای خاتمی. اتفاقا این مدت امام سرشان پایین بود و یک ذکری می‏ گفتند برای خودشان که من این را همیشه به صورت یک طنز می‏ گفتم. می‏ گفتم که ایشان گفتند که مشاور آقای رجایی بود، لابد امام گفتند که خدا رحمتش کند؛ بعد گفتند مشاور آقای خامنه‏ ای بود، گفتند خدا ایشان را به راه راست هدایت کند؛ گفتند مشاور آقای خاتمی بود لابد گفتند حالا خاتمی کیه که آدم مشاورش هم باشد. از این شوخی‏ ها گاهی با خودمان می‏ کردیم.

...آنجا که آقای دعایی گفتند این بود، آن بود، آن بود، امام سرشان را انداختند پایین. امام بسیار قیافه خسته‏‌ای داشتند، خیلی خسته بودند و ما دیگر اصلا نمی‏ توانستیم فکر کنیم که فقط دیگر 7 ـ 8 ماه دیگر مهمان ما است ولی خستگی ایشان را در یک جمله کوتاهی بعد از این خواهم گفت چطور در خانواده ما انعکاس پیدا کرد. بعد دعایی برگشت گفت که آقا چرا من خسته‏تان بکنم، شما هم که به ما نگاه نمی‏کنید اصلا. ایشان گل‏آقا است. تا گفت ایشان گل‏آقا است، امام گفت: تویی؟ شروع کرد به خندیدن.

من گریه ‏ام گرفت. گفتم: آقا به جد شما من ضد انقلاب نیستم، من مرید شما هستم، گفت که من می‏دانم. گفتم: به هر حال کار طنز است، سخت است. یک چیزی اگر من گفتم دل شما شکسته است یا انقلاب لطمه ‏ای خورده، شما ما را ببخشید. گفت نه من چنین چیزی ندیدم. گفتم: برای من دعا کنید آقا، که من از راه راست منحرف نشوم، کار طنز سخت است.

 

ایشان گفت که من برای همه دعا می‏کنم که از راه راست منحرف نشویم.  یک طنز‏نویس که اشکش در می‏ آید سخت هم هست، اصلا ما رفته بودیم که مثلا دل امام یک مقدار شادمان بشود.

 

آقای دعایی گفت آقا شما به گل‏ آقای ما سکه نمی‏ دهید. گفت: چرا. اشاره کرد گویا آقای رسولی یا آقای توسلی بودند، یکی از این دو بزرگواران ـ باید به یادداشت‏ هایم نگاه کنم ـ یک کیسه فریزر پلاستیکی آوردند. توی آن سکه‏‏ های یک قـِرانی بود. امام دست کردند یک مشت سکه به من دادند ایشان بعد در کیسه را بستند امام زد پشت دست‏شان به همین رقم[اشاره با دست]، ایشان دوباره باز کردند یک مشت دیگر امام سکه دادند ایشان دوباره بستند. امام یک‏بار دیگر زد پشت دست‏شان، ایشان باز کردند یک مشت دیگر سکه به من دادند. گفتند: امام سه بار به کسی سکه نمی‏دهد. من دیدم همه ‏اش یک ریالی است. گفتم: قربان امام‏مان بروم. ماشاء‏الله آن‏قدر ول‏خرج هستند که ورشکسته نشوند خوب است که ایشان خیلی به شدت خندیدند.



نصحیت امام به ارتش چه بود؟

در حالی که امرای ارتش براساس گزارش آسوشیتد پرس گفته‌اند که اگر آیت‌الله (امام) خمینی بر خلاف قانون اساسی اقدامی کند، ‌آنها دست به اقدام خواهند زد.امام به ارتش نصیحت کردند به ملت بپیوندد.

خبرگزاری فارس: نصحیت امام به ارتش چه بود؟

 

به گزارش خبرگزاری فارس، امام در مدرسه علوی تهران در حضور تعدادی از روحانیان سخنرانی مفصلی ایراد کردند. ایشان در سخنان خود با برشمردن جنایات جبران‌ناپذیر شاه، به نیرنگ‌های رنگارنگ این رژیم اشاره کردند. همچنین در ادامه سخنان خود در رابطه با رژیم سلطنتی اعلام کردند رژیم سلطنتی خلاف قانون اساسی و خلاف حقوق بشر است لذا نباید باشد. امام خمینی در ادامه سخنانشان به اقتصاد وابسته و فرهنگ استعماری وابسته کشور اشاره نمودند و در پایان به ارتش نصیحت کردند به ملت بپیوندد. ایشان خطاب به ارتش فرمودند مملکت مال خود شماست، ملت مال شماست، شما مال ملتید، خدمتگذار ملت باشید، توبه کنید که خدا توبه شما را قبول می‌کند، ملت هم قبول می‌کنند، برگردید به دامن ملت.


امام در مدرسه رفاه

 

*امام در دیدار با گروهی از افراد نیروهای هوایی، به دولت بختیار هشدار دادند: «اگر یک نفر از این همافران با دست این جلادان از بین برود، ما همه آنها را به کیفر اعمالشان می‌رسانیم... ما کسانی از ارتشیان را که توبه کنند و برگردند، توبه همه آنها را با دل و جان قبول می‌کنیم.»

 

* آسوشیتد پرس: بختیار گفت: طرفداران آیت‌الله خمینی می‌توانند فریاد بزنند، غوغا کنند، توهین کنند، این کار چیزی را ثابت نمی‌کند، اما اینکه چندین میلیون نفر برای استقبال از آیت‌الله به تهران آمدند، مبالغه‌آمیز است. وی افزود: همچنان مشتاق ملاقات با ایشان است.

* آسوشیتد پرس گزارش داد: امرای ارتش گفته‌اند که اگر آیت‌الله خمینی بر خلاف قانون اساسی اقدامی کند، ‌آنها دست به اقدام خواهند زد.

* رادیو مسکو: دانشجویان ایرانی مقیم آمریکا علیه مداخله آمریکائی‌ها در امور داخلی ایران، در برابر کاخ سفید تظاهرات کردند.

* در چند شهر کشور، از جمله سمنان و تربت جام، در پی تظاهرات مردم چند نفر به شهادت رسیدند.

* یک ساواکی در تهران ترور شد. وی سرهنگ معتمدی نام داشت و یکی از اعضای بلند پایه ساواک بود.

*رادیو بی.بی.سی . گفت: آیت‌الله شریعتمداری گفته است در تبدیل رژیم سلطنتی به جمهوری باید جانب احتیاط رعایت شود و تهیه مقدمات فراوانی لازم است. تذکر: نامبرده از قانون اساسی که اساس آن موجب بقای رژیم سلطنتی است، حمایت می‌کند.

*دکتر سنجابی خواستار استعفای بختیار شد. وی همچنین گفت: جبهه ملی به امام خمینی وفادار است.



راز عکس معروف شهید گمنامی که در اتاق رهبر انقلاب نصب شده

در یکی از روزها به زیارت مزار فرزندم به گلزار شهدا رفتم. در مزار، نمایشگاه عکسی از شهدا برپا بود، به تصاویر شهدا نگاه کردم تا عکسی مرا به خود جلب کرد و با کمی دقت متوجه شدم که این عکس پسرم است.

 

1114

حمید داودآبادی نویسنده و وبلاگ نویس عرصه دفاع مقدس در جدیدترین مطلب زیبایی که در وبلاگ خود به نگارش در آورده به ذکر خاطره‌ای از دیدارش با رهبر انقلاب اشاره کرده که در زیر آن را می‌خوانید:

اوایل بهمن ماه ۱۳۷۷ بود و بعد از ماه مبارک رمضان. همراه «مسعود ده نمکی» و فرزندانم سعید و مصطفی – که آن موقع هفت، هشت سال بیشتر نداشتند – خدمت مقام معظم رهبری بودیم. نماز جماعت مغرب و عشا در جمع کوچک مان به امامت آقا خوانده شد و آقا همان جا روی سجاده برگشت رو به ما و حال و احوال و گپ و گفت شروع شد. تازه نشریه شلمچه، به ضرب و زور «عطاالله مهاجرانی» وزیر ارشاد اصلاحات تعطیل و قلع و قمع شده بود.

مسعود تقویم زیبایی را که در نوع خود در آن زمان بی نظیر بود، با خود آورده بود تا تقدیم آقا کند. سررسید جالب «یاد یاران» با تصاویر رنگی شهدا که در نوع خود اولین بود. آقا، سررسید را گذاشت جلویش و شروع کرد به تورق. برای هر کدام از شهدا که تصویرش را می دید، خاطره یا نکته ای می گفت.

از شهید «سیدمجتبی هاشمی» که فرمود: «آقا سید برای خودش در آبادان حال و هوایی داشت.» تا شهید «عباس بابایی» که آقا خواب زیبایی را که چند شب قبل از آن شهید دیده بود، تعریف کرد.

شهید «محمود کاوه» که آقا از آشنایی اش با خانواده آن عزیز در مشهد گفت و شهیدان دستواره که چند روز قبل از آن، به سر مزار آن سه برادر شهید رفته بود و …

هر کدام از تصاویر زیبا، احساس آقا را با خود همراه داشت. مثلا عکس شهید «علی اشمر» – قمرالاستشهادیین لبنان – برای آقا خاطره آخرین دیدار پدر آن شهید و برادر بزرگ تر او محمد را به همراه داشت، که حاج منیف گفته بود:«آقا، من حاضرم همین پسرم محمد را هم به راه اسلام و ولایت فدا کنم.» و آقا که بر پیشانی محمد بوسه زده بود؛ و چندی بعد، محمد اشمر در عملیات مقاومت جنوب لبنان، با گلوله صهیونیست ها که بر پیشانی اش نشست، به شهادت رسیده بود.



زادروز یازدهمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت؛

نشانه ها و صفات شیعه از منظر امام حسن عسکری چیست؟

ائمه معصومین ـ علیهم‌السلام ـ از نخستین امام تا امام دوازدهم، هر یک در عصر امامت خویش در تبیین حقیقت اسلام و شیعه‌شناسی، گام‌های بلندی برداشته و معارف شیعه را گسترش داده‌اند. امام یازدهم امام حسن عسکری ـ علیه‌السلام ـ پنج نشانه ایمان و تشیع را برشمرده و پیروان خویش را به سوی آن دعوت کرده‌اند.

یازدهمین ستاره، یازدهمین ماه، امام ثانیه‌های سلوک، امام جبین بر افروخته از جلای جان، از کثرت طاعت، از اوج خشوع. زادروز ولادت امام حسن عسکری (ع)، روزی فرخنده برای شیعیان است و لبخند در چنین روزی بر لبان شیعیان حقیقی نقش می‌بندد.

 

ائمه معصومین ـ علیهم‌السلام ـ از نخستین امام تا امام دوازدهم، هر یک در عصر امامت خویش در تبیین حقیقت اسلام و شیعه‌شناسی، گام‌های بلندی برداشته و معارف شیعه را گسترش داده‌اند. امام یازدهم امام حسن عسکری ـ علیه‌السلام ـ در حدیثی پنج نشانه ایمان و تشیع را برشمرده و پیروان خویش را به سوی آن دعوت کرده‌اند. 

به نقل شیخ طوسی، امام حسن عسکری ـ علیه‌السلام ـ فرموده‌اند: «علامات المومن خمس: صلاه احدی و خمسین وزیاره الاربعین والتختم فی الیمین و تعفیر الجبین والجهر به بسم الله الرحمن الرحیم / علامات مومن پنج چیز است: ۵۱ رکعت نماز گزاردن در هر شب و روز (۱۷ رکعت نماز واجب و۳۴ رکعت نافله) و زیارت اربعین و انگشتر دردست راست کردن و بر خاک سجده نمودن و بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحیم». 

با توجه به مجموعه این نشانه‌ها روشن می‌شود که منظور از «مؤمن» در متن حدیث «شیعه» است و بنابر‌این از ویژگی‌های شیعیان اهل بیت ـ علیهم‌السلام ـ این پنج حکم الهی است. 

مهربانی و فروتنی و رعایت حقوق برادران ایمانی


شیعه علی ـ علیه‌السلام ـ مهربان‌ترین انسان‌ها نسبت به مؤمنان و برادران مسلمان خویش است و در تلاش در راستای شناخت حقوق بشر از دیدگاه اسلام و رعایت آن کوتاهی نمی‌کند. 

امام حسن عسکری ـ علیه‌السلام ـ در توصیف شیعه علی ـ علیه‌السلام ـ فرموده‌اند: «اعرف الناس به حقوق اخواته و اشد هم قضا ل‌ها اعظمهم عندالله شانا و من تواضع فی الدنیا لاخوانه فهوعندالله من الصدیقین و من شیعه علی بن ابی طالب ـ علیه‌السلام ـ حقا. / آگاه‌ترین و آشنا‌ترین مردم به حقوق برادرانش و کوشا‌ترین آنان در راه ادای آن حقوق بزرگ‌ترین آنان در پیشگاه خداست و جایگاهش در نزد خدا بلند‌تر است و هرکس در دنیا برای برادرانش تواضع و فروتنی کند، نزد خداوند از صدیقان است و از شیعیان حقیقی علی بن ابی طالب ـ علیه‌السلام ـ به شمار می‌رود».



سفارش قرآن به وفای به عهد

داستان کفاشی که کفش امام زمان (عج) را پینه نمی زد!

روزی حضرت به حجره کفاشی او تشریف آوردند در حالی که او مشغول کفاشی بود. پس از دقایقی حضرت فرمودند: «سید عبدالکریم، کفش من نیاز به تعمیر دارد ، برایم پینه می زنی؟»

881341936782319169131245431521052676172

 

به گزارش گفتمان نیوز، وفاي به عهد یک دستور قرآنی است که در علم حقوق و تجارت گاه به جاي آن واژه‌هاي ايفاي تعهد، پرداخت و اجراي تعهد به کار برده مي‌شود. در لغت به معناي به جاي آوردن تعهد و انجام دادن عهد و پيمان و در واقع به معناي اجراي قرارداد است. در تجارت این اصطلاح شامل پرداخت پول، انجام کار يا خودداري از انجام کار و انتقال يا تسليم حق يا مال است.
در آیه ۷۶ سوره آل عمران در همین رابطه می خوانیم:
«بَلَى مَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ وَاتَّقَى فَإِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ.»
«آرى هر كه به پيمان خود وفا نمايد و پرهيزگارى كند، خدا پرهيزگاران را دوست دارد.»
سه نکته:
* انواع وفای به عهد

وفاى به عهد در تمام موارد زير لازم است:
الف: عهدى كه خداوند از طريق فطرت يا انبيا با انسان‏ها بسته است.
ب: عهدى كه انسان با خدا مى‏بندد.
ج: عهدى كه انسان با مردم مى‏بندد.
د: عهد رهبر با امّت و بالعكس.
** مشرکان هم به عهدشان وفادارند!
وقتی به تاريخ جوامع می نگريم، به وضوح مشاهده می كنيم كه پايبندي به معاهدات، يكي از اصول اخلاق اجتماعي مورد توجه آن ها بوده است. مولای متقیان علي (ع) در اين رابطه می فرمايند: «هيچ موضوعي همانند وفاي به عهد در ميان مردم با تمام اختلافاتي كه دارند، مورد اتفاق نيست. حتي مشركان هم، پيمان ها را در ميان خود محترم مي شمردند، زيرا عواقب پيمان شكني را دريافته بودند.» (نهج البلاغه، نامه ۵۳)
*** داستان سید عبدالکریم کفاش
سید عبدالکریم کفاش شخصی بود که مورد عنایت ویژه امام زمان (عج) قرار داشت و حضرت دائماً به او سر می زد. روزی حضرت به حجره کفاشی او تشریف آوردند در حالی که او مشغول کفاشی بود. پس از دقایقی حضرت فرمودند: «سید عبدالکریم، کفش من نیاز به تعمیر دارد ، برایم پینه می زنی؟»
سید عرض کرد: آقاجان به صاحب این کفش که مشغول تعمیر آن هستم قول داده ام کفش را برایش حاضر کنم، البته اگر شما امر بفرمائید چون امر شما از هر امری واجب تر است، آن را کنار می گذارم و کفش شما را تعمیر می کنم. حضرت چیزی نگفتند و سید مشغول کارش شد.
پس از دقایقی مجدداً حضرت فرمودند: «سید عبدالکریم! کفش من نیاز به تعمیر دارد، برایم پینه می زنی!؟»
سید کفشی را که در دست داشت کنار گذاشت، بلند شد و دستانش را دور کمر مبارک حضرت حلقه زد و به مزاح گفت : قربانت گردم اگر یک بار دیگر بفرمایید “کفش مرا پینه می زنی” داد و فریاد می کنم آی مردم آن امام زمانی که دنبالش می گردید، پیش من است، بیایید زیارتش کنید !
حضرت لبخند زدند و فرمودند: «خواستیم امتحانت کنیم تا معلوم شود نسبت به قولی که داده ای چقدر مقید هستی.» (کتاب روزنه هایی از عالم غیب؛ آیت الله سید محسن خرازی)