در محضر بهجت؛

امام زمان (عج): آیا خیال مى‏ کنید که ما از حال شما مطّلع نیستیم؟!

006

زندگى ما به این صورت بود که دو ماه در ناز بودیم و دو ماه هم چیزى نداشتیم. پیش از این در کتاب حاجى نورى ـ رحمه‏ اللّه‏ ـ حال کسانى را که توسل و تشرّف به امام زمان ـ عجّل‏ اللّه‏ تعالى‏ فرجه‏ الشّریف ـ داشته‏ اند را خوانده بودم، تا این که شبى به ذهنم رسید که براى رفع تنگدستى به حضرت حجّت ـ عجّل‏ اللّه‏ تعالى‏ فرجه‏ الشّریف ـ متوسّل شوم.

گروه فرهنگی گفتمان نیوز، نجّارى بیش از ده سال پیش مى‏ گفت که قبل از سى‏ سال ـ که تا حالا چهل سال مى‏ شود ـحضرت استاد ـ مدّظلّه ـ این جریان را بیش از ده سال پیش بیان فرموده‏ اند. بنابراین، تا کنون حدود پنجاه سال از این ماجرا مى‏ گذرد.) ، زندگى ما به این صورت بود که دو ماه در ناز بودیم و دو ماه هم چیزى نداشتیم. پیش از این در کتاب حاجى نورى ـ رحمه‏ اللّه‏ ـ حال کسانى را که توسل و تشرّف به امام زمان ـ عجّل‏ اللّه‏ تعالى‏ فرجه‏ الشّریف ـ داشته‏ اند را خوانده بودم، تا این که شبى به ذهنم رسید که براى رفع تنگدستى به حضرت حجّت ـ عجّل‏ اللّه‏ تعالى‏ فرجه‏ الشّریف ـ متوسّل شوم. دو رکعت نماز خواندم و به آن حضرت متوسّل شدم. فردا صبح که مى‏ خواستم به مغازه‏ ام بروم مبلغ پنج تومان در جیبم بود، یک تومان آن را براى خود برداشتم و چهار تومان باقى را براى تهیه‏ ى نان و خوراک به خانواده دادم و از خانه بیرون آمدم و به مغازه رفتم. تا ظهر خبرى نشد، اهل بیت هم رفته بود از خواهرش مقدارى قرض کرده و غذایى شبیه اشکنه براى نهار تهیه کرده بود. نهار آماده شد سر سفره بودم و تازه یک لقمه خورده بودم که شنیدم در خانه را مى‏ کوبند. رفتم در را باز کردم، کوبنده‏ ى در گفت: آقازاده‏ هاى تهرانى در منزل آقا میرزا على محمّد یا عبدالمحمّد هستند و شما را هم براى نهار دعوت کرده‏ اند که آن جا باشید، از خانه بیرون شدم و نزد آقا میرزا محمّد که در تهران معروف بود رفتم. عدّه‏ اى نزد او بودند، آقاى زاهد هم آن جا بود. پس از آن که جمعیّت نهار خوردند و رفتند، و من و چهار نفر و آقاى زاهد ماندیم. که در اثر سرما زیر کرسى نشسته بودیم و غافل از همه چیز سیگار مى‏ کشید، آقاى زاهد بدون مقدمه فرمود: در نجف مدرّسى بود به نام آقا سیّد حسن که در شبانه روز یک بار بیشتر نمى‏ توانست به خانواده‏ى خود نان بدهد، وى گفت: بنا گذاشتم براى رفع تنگدستى و گشایش روزى، چهل روز به خدمت صاحب ـ عجّل ‏اللّه‏ تعالى‏ فرجه‏ الشّریف ـ عریضه بنویسم و نوشتم. روز چهلم که عریضه نوشتم غافل از این که روز چهلم است، در خانه تنها نشسته بودم و خانواده هم در خانه نبودند، درِ خانه هم بسته بود، از پشت دیوار خانه، از بیرون صدایى به گوشم رسید که: آقاى آقا سیّد حسن! با خود گفتم: قطعا خیال است، چون کسى در خانه نیست که مرا به اسم صدا کند. در هم بسته بود، لذا اعتنایى نکردم، بار دیگر صدا تکرار شد: آقاى آقا سیّد حسن، فرزند آقا سیّد حسین خیال مى‏ کنید که ما از حال شما مطلع نیستیم؟! این بار برخاستم و به طرف صدا رفتم، کسى را ندیدم؛ ولى آن صدا به مانند آبى بود که بر روى آتش درونى من ریخته شد. و بعد از آن احساس کردم که گویا اصلاً به هیچ چیز احتیاج ندارم! کسى که سر تا پا حاجت و نیاز بود و پولى هم به او نداده بودند، با عنایت آن صدا سر تا پا غنى و بى نیاز شد! وقتى آقاى زاهد این ماجرا را نقل کرد، دیگر یک کلمه حرف نزد. نجّار گفت با خود گفتم: نکند این ماجرا را براى قضیه‏ ى من مى‏ گوید که خیال مى‏ کنید که ما از حال شما مطلّع نیستیم؟! زیرا دیشب من نماز خواندم به آن حضرت ـ عجّل‏ اللّه‏ تعالى‏ فرجه‏ الشّریف ـ متوسّل شدم. شاید من چیزى را از آن حضرت مى‏ خواهم که به صلاحم نیست، لذا ناراحتى درونى و اندوه من هم مثل این که آب روى آتش بریزند، حلّ شد بدون این که یک پول و یا وعده‏ى پول بدهد راحت شدم و براى من روشن شد که من مثل طفل مریض و بیمارى هستم که سرکه و ترشى مى‏ خواهم ولى برایم ضرر دارد، آیا پدر و مادر مهربان در این صورت آن را به من مى‏ دهند؟ هرگز. محال است که بدهند. معلوم مى‏شود استغنا و غنىبى نیازى و دارایى) مربوط به قلب است نه به پول و کسب و سرمایه و ثروت. این‏ها همه باطل و خیال است.

 



 در دو اینفوگرافیک زیر، آداب غذا خوردن و همچنین آداب خوابیدن در اسلام و توصیه های پیامبر اسلام (ص) و امامان معصوم (ع) در این رابطه به تصویر کشیده شده است.

اینفوگرافیک - آداب غذا خوردن در اسلام

اینفوگرافیک - آداب خوابیدن در اسلام

 

 

 



روایت زندگی سردار شهید "علیرضا کوهستانی"

سرداری که بی دست به دیدار معبود شتافت

شهیدنیوز: جانشین بهداری لشکر 25 کربلا در عملیات کربلای 5 وقتی به خط مقدم رفت، مورد اصابت تیر مستقیم دشمن قرار گرفت، ابتدا دستش قطع ‌شد و در آن جا ذکر یا حسین(ع) و یا مهدی(عج) را بر زبانش جاری ساخت، ناگهان خمپاره‌ای به ایشان اصابت کرددو پایش نیز قطع ‌شد.

22دی ماه سالروز شهادت سردار شهید "علیرضا کوهستانی" از سرداران شهید استان گلستان است و به همین بهانه روایتی از زندگینامه این شهید را مرور می کنیم:

 علیرضا کوهستانی در تاریخ چهارم فروردین ماه 1341 در روستای "کوه میان" از توابع شهرستان آزادشهر به دنیا آمد. در سال 1348 برای کسب علم و دانش به دبستان رفت. تحصیلات خود را تا پایه‌ی دوم دبیرستان ادامه داد و دوران جوانی او با عمومی شدن جریان انقلاب همراه بود. وی برای حفاظت از انقلاب اسلامی در اولین فرصت، در پنجم فروردین 1358 به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد.

علیرضا کوهستانی بعد از ورود به سپاه اقدام به ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند به نام‌های زهرا و هادی بود که در سال های 1363 و 1364 به دنیا آمدند.

 

علیرضا کوهستانی به فراخور استعداد و توان خود و از طرفی به دلیل نیاز سازمانی به گذراندن دوره‌های آموزشی و تخصصی فوریت های پزشکی رو آورد. او مدت چهار ماه این دوره‌ها را در بهداری مرکزی سپاه پاسداران سپری کرد و بعد از آن، در مناطق جنگی به فعالیت‌های امدادی و درمانی پرداخت. در عملیات‌های مختلف، سمت‌های متعددی را در امور بهداری و امدادی عهده دار گردید تا این که به جانشینی بهداری لشکر 25 کربلا ارتقا یافت.

 

دوست و همرزمش، "احمد درویشی" در وصف علیرضا کوهستانی می گوید: « وقتی به خط مقدم رفته بود، مورد اصابت تیر مستقیم دشمن قرار می‌گیرد، ابتدا دستش قطع می‌شود و در آن جا ذکر یا حسین(ع) و یا مهدی(عج) را بر زبانش جاری می سازد، ناگهان خمپاره ای به ایشان اصابت می کند و دو پایش نیز قطع می‌شود و در کنار شهید "عبدالحکیم جهاندار" به شهادت می‌رسد.»

 

علیرضا کوهستانی در تاریخ 22 دی 65 در منطقه عملیاتی شلمچه بر اثر اصابت خمپاره به شهادت نائل گردید است. عامل شناسایی این شهید والامقام کارت شناسایی او بوده است.



دانشگاهی که میزبان خوبی برای شهدا نیست + عکس

از اینجا تا گلزار بهشت زهرا راهی نیست. پس از زیارت این عزیزان، سئوالی که به ذهن می‌رسد این است که چرا پیکر‌های مطهر دو شهید گمنام مدفون در بیابان‌های این واحد دانشگاهی، برای پیش‌گیری از بی‌حرمتی به مقبره‌ آنان به بهشت‌ زهرا انتقال داده نشد؟ دانشگاه آزاد شهرری میزبان خوبی برای شهدای گمنام نیست. کجایند مسئولان بی‌ادعا ...

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، داستان از این قرار است که در این ایام، دانشگاه آزاد واحد یادگار امام(ره) - شهرری - میزبان برگزاری امتحاناتی از جنس پایان ترم می‌باشد. نکته‌ای که ذهن هر بیننده‌ای را برای دقایقی مشغول خود می‌سازد، غربت دلگیر دو شهید گمنامی است که در گوشه‌ای از ساختمان‌های نیمه‌کاره و بیابانی این دانشگاه به خاک سپرده شده‌اند.

 



payambar.jpg

17 ربیع الاول که مقارن به خجسته زاد روز نبی مکرم اسلام حضرت محمد(ص) و میلاد امام جعفر صادق(ع)است یکی از چهار روزی است که در تمام سال به فضیلت روزه امتیاز دارد.


صدای قدم مبارک مولودی می آید که بهانه خلقت است؛ هم او که جهانی را دگرگون می کند؛ کسی که اهل آسمان او را به "احمد" و زمینیان به "محمد" می شناسندش؛ عرشیان از آمدنش به وجد آمده اند و زمینیان رقص کنان ورودش را نظاره می کنند.


وقت طلوع فجر روز جمعه سال عام الفیل است؛ استحیائیل ــ یکی از فرشتگان بزرگ خدا ــ در شب تولد حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم بر کوه ابوقبیس ایستاد و با صدایی بلند گفت:« ای مردم مکه! به خدا و فرستاده او و نوری که با او فرو فرستاده‌ایم ایمان بیاورید.


جبرئیل و میکائیل به صورت دو جوان وارد خانه آمنه شدند، در دست جبرئیل ظرف بزرگی از طلا و با میکائیل آبریزی از عقیق سرخ بود پس جبرئیل بدن حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم را شست و شو می داد و میکائیل بر آن آب می ریخت، پس از پایان شستشو در چشمان کودک سرمه کشیدند و بر سر او ماده ای ساخته شده از مشک و عنبر و کافور قرار دادند.


پس ملائکه هفت آسمان به دیدار حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) آمدند و گروه گروه بر او سلام کردند؛ محمد به دنیا آمده است، حوریان بهشتی کودک را در پارچه ای پیچیده در برابر آمنه نهادند و به آسمان بازگشتند تا بشارت ولادت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به ملائکه برسانند.

وقایع زمان تولد پیامبر اکرم(ص) 

چه روز مبارکی است که امام صادق(ع)در موردش فرمود: در این روز ابلیس از ورود به آسمان های هفتگانه محروم شد، شیاطین دور شدند، تمامی بت ها در بتکده به صورت بر زمین افتادند، ایوان کسری شکست و 14 کنگره‌ی آن سقوط کرد، آب دریاچه ساوه خشک شد، سرزمین خشک سماوه، آب پیدا کرد، آتشکده فارس پس از هزار سال خاموش شد، نوری از سرزمین حجاز بر آمد تا به مشرق رسید، کاهنان عرب علوم خود را فراموش کردند و سحر ساحران باطل شد.

اعمال روز 17 ربیع الاول:

 1- غسل.


2- روزه: از برای آن فضیلت بسیار است و روایت شده هر که این روز را روزه بدارد ثواب روزه ی یک سال را خدا برای او می نویسد و این روز یکی از آن چهار روز است که در تمام سال به فضیلت روزه ممتاز است.

3- زیارت: زیارت حضرت رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم و همچنین زیارت امام امیرالمؤمنین علیه السّلام .

4- نماز: دو رکعت نماز که در هر رکعتی یک مرتبه حمد و 10مرتبه سوره قدر و ده مرتبه سوره اخلاص است، بگزارد و پس از نماز در محلّ نماز بنشیند و دعائی که روایت شده است بخواند : اَللَّهُمَّ اَنتَ حَی لاَ تَمُوتُ ...

5 - تصدّق و خیرات: مسلمانان این روز را تععظیم بدارند و تصدّق و خیرات نمایند و مؤمنین را مسرور کنند و به زیارت مشاهد مشرّفه بروند. (مفاتیح الجنان . فصل نهم . در اعمال ماه ربیع الأّوّل)

6- عید گرفتن: به آنچه موافق حقیقت عید است (عمل کند) یعنی به آنچه که در شرع وارد گشته نه آنچه خلاف مقرّرات شرع باشد همچنان که عادت و سنّت پاره ای از نادانان است که به لهو و لعب بلکه پاره ای از افعال حرام می پردازند. برای هر مجلسی لباس مخصوصی و زینتی مناسب آن لازم است و لباس شایسته ی اهل چنین مجلس(ی)، لباس تقوا و تاج آنها، تاج کرامت و وقار می باشد؛ یعنی لباس اهل این مجلس تخلّق به اخلاق حسنه و تاج معارف ربّانیه و تطهیر آنها، پاکیزه ساختن دل از اشتغال به غیر خدا و بوی خوش ایشان، ذکر خدا و درود بر رسول خدا و آل طاهرین او{علیهم السّلام} است. ( المراقبات .ص81 – 84)

منابع: 


بحارالانوار، ج15، ص257 --- امالی صدوق

بحارالانوار، ج15، ص 288 --- الفضائل

 



گل ِ خنده،به روی حیدر مبارکه

بر مسلمین عید پیغمبر مبارکه

صلوات ِ خدا بر احمد،سیّدُنا یا محمد

چون جلوه گر شده،آن خورشید وفا

آوای کائنات،شد مدح مصطفی

خوش آمدی ای،آیت رحمت خدایی

نبیّ اکرم،سَرور ِ کُلّ ما سوایی

ختم ِ رسولان،تو محمد تو مصطفایی

ابالقاسم،یا رسول الله یا محمد...

 

شهر مکه از قدومت گلفشان شده

اشک شوق ِ دیده ی خوبان روان شده

ذکر دل اهل یقین،یا رَحمة لّلعالمین

روح ِ ایمان ِ ما،نور ِ قرآن ِ ما

کاش قربانی شود،در راهت جان ما

تمام ِ عُمر نوکری میکنم برایت

برای تو ، وَ به اولاد و بچه هایت

رسولُ الله، ای همه هستیَم فدایت

ابالقاسم،یا رسول الله یا محمد...

 

ای مظهر ِ جَلَوات ِ حیّ سرمدی

حجت الله،صادق ِ آل ِ محمدی

آمدی ای شمس دلها،گل یاس ِ باغ ِ زهرا

ای خورشید ِ عیان،ای شاه ِ اِنس و جان

از نور ِ روی تو،شد نورانی جهان

بنفسی انت،جلوه ی حیّ سرمدی تو

بنفسی انت،صادق ِ آل احمدی تو

بنفسی انت،نور چشم محمدی تو

ولیُ الله یبن الزهرا یا حجتَ الله...



روایتی تلخ از عملیات کربلای ۴

روزی که نیروها را جمع کردیم و به عقب برگشتیم

با شروع عملیات سید جمشید که جلودار نیروهای غواص بود و از طریق بی‌سیم با او در ارتباط بودیم ناگهان جایش را به حاجی محمد سعادت فرمانده غواص‌ها داد و خبر دار شدیم که سید شهید شده است.

خبرگزاری فارس: روزی که نیروها را جمع کردیم و به عقب برگشتیم
 

 

به گزارش گروه فضای مجازی خبرگزاری فارس وبلاگ رهسپار قدیمی نوشت: در روزگار جنگ، در برخی از عملیات‌ها از همان آغاز آماده سازی نیروها برای عملیات احساس می‌کردم این عملیات موفقیتی ندارد و حلاوتی به کام‌مان نمی‌ریزد!

از جمله این عملیات‌ها، کربلای 4 بود؛ نمی‌دانم چرا دلم راضی نمی‌شد که این عملیات موفقیت آمیز باشد؛ کم کم که به روزها و ساعات آغازین عملیات نزدیکتر می‌شدیم دلهره‌ام بیشتر می‌شد.

آن روز عصر وقتی وارد جزیره مینو شدیم در نهری که عمود بر رودخانه اروند بود جرثقیل‌ها مشغول پیاده کردن قایق از روی کفی‌ها بودند؛ این یعنی ما می‌خواهیم در اینجا عملیات آبی خاکی انجام دهیم و عراقی‌ها بدون نیاز به دوربین می‌توانستند ما را رصد کنند.

یادم می‌آید در عملیات بدر وقتی می‌خواستیم قایق‌ها را برای عملیات به جزیره مجنون منتقل کنیم این کار را در تاریکی و ظلمت شب انجام دادیم تا مبادا دشمن متوجه‌مان شود.

دشمن هم دقیقاً ما را زیر نظر داشت و از همان ابتدای تاریکی شب شروع کرد به آتش ریختن بر روی ما؛ وقتی که قرار شد نیروهای گردان سوار قایق‌ها شوند دشمن محل استقرارمان را زیر آتش گرفت و یکی دوتا از قایق‌هایمان مورد اصابت قرار گرفت و مسعود مهدوی تبار نخستین شهید گردان این عملیات بود. لحظاتی بعد مجموعه کادر گردان که در کنار بهداری لشکر مستقر بودیم گلوله‌ای در نزدیکی‌مان منفجر شد و فرمانده گردان از ناحیه سر مورد اصابت ترکش قرار گرفته و مجروح شد.

با شروع عملیات سید جمشید که جلودار نیروهای غواص بود و از طریق بی‌سیم با او در ارتباط بودیم ناگهان جایش را به حاجی محمد سعادت فرمانده غواص‌ها داد و خبر دار شدیم که سید شهید شده است.

به هر تقدیر ما هم با قایق حرکت کردیم و پس از عبور از عرض اروند وارد جزیره سهیل شدیم جایی که نیروهای خط شکن گردان موفق به تصرف آنجا شده بودند؛ با اینکه ما به اهداف خود رسیده بودیم اما این پیروزی دلچسب مان نبود زیرا  صبح فردا با بالا آمدن آفتاب کم کم زمزمه عقب نشینی و برگشت به سمت ساحل خودی بگوش رسید؛ سردار شهید عظیم محمدی گفت: کم کم نیروهایتان را جمع کنید و به عقب برگردید.

و این گونه بود که خستگی تمام تلاش‌ها و زحماتی که بچه‌ها برای این عملیات متحمل شده بودند بر تنشان ماند و حسرت رفتن جمعی دیگر از یاران بر دلمان . از دوستان بخاطر تلخی این خاطره پوزش می‌خواهم.

 

 

 

چهارم دی‌ماه سالروز شهادت فرمانده محبوب گردان بلال سید جمشید صفویان گرامی باد.



شهیدی که در یادواره خود حاضر شد!

شهیدی که در یادواره خود حاضر شد!

به عنوان مجری در حال تشکر از دست‌اندرکاران برگزاری یادواره بودم و یک به یک از افراد و ارگان‌هایی که در برگزاری مشارکت داشته‌اند نام می‌بردم؛ ناگاه دیدم پدر شهید بهرامی که ردیف جلو نشسته بود با چهره‌ای ملتهب به من اشاره می‌کند.

خبرگزاری فارس: شهیدی که در یادواره خود حاضر شد!
 

 

به گزارش گروه فضای مجازی خبرگزاری فارس علی موجودی در وبلاگ الف دزفول نوشت: این چند سالی که شهدا افتخار خادمی­شان را نصیبم کرده‌اند تا هر ازچندگاهی چند خط بنویسم و یا مجری یادواره شهدا باشم؛   این چندسالی که دست به دامان این به اوج آسمان رسیده‌ها شده‌ام؛  این چند سالی که درد نرسیدن به آن قافله عشق  دارد بیشتر آزارم می‌دهد؛ و این چند سالی که بیشتر و بیشتر با قاب عکس‌های غبار گرفته هم کلام می‌شوم.

از آثار و نشانه هایی که این به معراج رفته‌ها رو ‌می‌کنند،  بیشتر و بیشتر «ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیلِ الله أَمواتا بل أَحیاء عند ربهم یرزقون» را با تمام وجود درک می‌کنم. آثار و نشانه‌هایی که همه و همه می‌بینند و البته «ما أکثر العبر و أقل الاعتبار».



هفته وحدت



 

 

 

هفته وحدت چیست,اس ام اس هفته وحدت,تبریک هفته وحدت

هفته وحدت چیست؟

فاصله میان ۱۲ ربیع الأول که سالکَرد ولادت بیامبر اکرم (ص) بنا بر روایات أهل سنت تا ۱۷ ربیع الأول که تاریخ ولادت رسول الله محمد صلى الله علیه و آله بنا بر روایات موجود در شیعه است ، از سوی امام خمینی ره ، به عنوان هفته وحدت نامکَذاری شده است . ارکَانی رسمی هم با نام ( مجمع تقریب بین مذاهب اسلامی ) رسما الان در حال فعالیت هست ( ابتدا زیر نظر سازمان فرهنکَـ و ارتباطات بود اما اکنون جند سالی است که به شکل مستقل کار می کند و از این سازمان جداشده است ، و هر ساله کنفرانسهایی برگزار می کند ، که کنفرانس بین المللی وحدت در هفته وحدت هر ساله در تهران برکَذار می شود و علمای بزرکَـ را از کشورهای مختلف دور هم جمع می کند . و همواره از شخص مقام معظم هبری تا همه مسولین این مملکت تأکید دارند که وحدت میان مسلمانان باید ایجاد شود و عوامل تفرقه خشکانده شود.
به امیدروزی که به این آرزوی دیرینه قرآن،اسلام،پیامبر،امام،رهبروهمه مسلمین جامه عمل پوشانده شود
پس به پیش بسوی وحدت واتحاد اسلامی دربرابرکفروشرک ونفاق واستکبارواستثمار

تاریخ هفته وحدت

دوازده تا بیست ودو ربیع الاول هفته وحدت امت اسلامی

دلیل نام گذاری هفته وحدت چیست؟

۱-به دلیل این که دین اسلام دین کامل و تحریف نشده یکتاپرستی است.
۲-برای حفظ وحدت میان اهل سنت وشیعه که در زادروز رسول ا… اتفاق نظرندارند.
۳-برای این که قرآن کتابی است آسمانی و جامع که برای راهنمایی همه بشریت نازل شده.
۴-به دلیل پیروزی انقلاب اسلامی که مدیون وحدت امت اسلامی است.

اس ام اس هفته وحدت 

آیات و روایات متناسب هفته وحدت :

قرآن کریم:
وَاعتَصِمُوا بِحَبلِ اللَّهِ جَمِيعاً و لاتَفَرَّقُوا
همگي به ريسمان الهي چنگ زنيد و پراكنده نشويد
آل عمران ، آيه ۱۰۳ .

پيامبرصلي الله عليه وآله :
أيُّهَا النّاسُ! عَلَيكُم بِالجَماعَةِ و إيّاكُم و الفُرقَةَ
اي مردم! بر شما باد به جماعت و بپرهيزيد از جدايي
ميزان الحكمه ، ح ۲۴۳۴ .

پيامبرصلي الله عليه وآله :
الجَماعَةُ رَحمَةٌ و الفُرقَةُ عَذابٌ
وحدت مايه رحمت ، و تفرقه موجب عذاب است
كنزالعمّال ، ح ۲۰۲۴۲ .

پيامبرصلي الله عليه وآله :
يَدُاللَّهِ عَلَي الجَماعَةِ و الشَّيطانُ مَعَ مَن خالَفَ الجَماعَةَ يَركُضُ
دست خدا بر سر جماعت است و شيطان با كسي همراه است كه با جماعت ناسازگاري كند
كنزالعمّال ، ح ۱۰۳۱ .

پيامبرصلي الله عليه وآله :
عَلَيكَ بِالجَماعَةِ ؛ فَإنَّما يأكُلُ الذِّئبُ القاصِيَةَ
با جماعت همراه شو ؛ زيرا گرگ ، گوسفند دورمانده را مي‏خورد
مسند أحمد ، ج ۶ ، ص ۴۴۶ .

امام علي عليه السلام :
لَوسَكَتَ الجاهِلُ مَااختَلَفَ النّاسُ
اگر نادان خاموشي مي‏گزيد ، مردم دچار اختلاف نمي‏شدند
بحار الأنوار ، ج ۷۸ ، ص ۸۱ .

امام علي عليه السلام :
عَلَيكُم بِالتَّواصُلِ وَالتَّباذُلِ و إيّاكُم و التَّدابُرَ والتَّقاطُعَ
بر شما باد به ارتباط و بخشش به يكديگر و دوري گزيدن از جدايي و پشت كردن به يكديگر
نهج البلاغه ، نامه ۴۷ .

تبریک هفته وحدت 


 



«حاج رجب» هر روز شهید می‌شود

حاج رجب محمد‌زاده یک نانوای بسیجی بود که «تکلیف» او را به خط مقدم جبهه رهنمون ساخت.

 

گفتمان نیوز، آن زمان حاج رجب ۴۶ سال داشت، مردی که این روزها کمتر کسی او را به عنوان یک «جانباز» می‌شناسد و خبر از حماسه‌سرایی‌هایش در طول دوران دفاع مقدس دارد. مردی که هر روز چند باری شهید می‌شود و هر بار نگرانی و دلهره تنها حاصل همراهی همسرش شیوا زرندی است. زنی که از سال‌های آشنایی و تنها شر‌ط ازدواج و جانبازی همراه همیشگی‌اش برایمان سخن گفت. آنچه در پی می‌آید واگویه‌های همسر و فرزند این جانباز صبور و مقاوم خطه خراسان است.

خانم زرندی‌! از نحوه آشنا‌یی‌تان با جانباز رجب محمد‌زاده برایمان بگویید‌.

۲۰ سالم بود که با حاج رجب آشنا شدم. با هم نسبت فامیلی داشتیم. برادرشوهر خواهرم بودند. واسطه ازدواج ما هم خواهرمان بود. مهریه‌ام ۷ هزارتومان تعیین شد. حاصل زندگی ما چهار پسر و دو دختر است.

«حاج رجب» هر روز شهید می‌شود



دستنوشته های تکان دهنده شهید 9 دی

 

و می دانی ای برادر و ای خواهر که دیگر تو خود نیستی، شهید زنده ای بر خاک که در رگهایت خون سرخ هر شهیدی جاریست و برکتاب سینه ات وصیت سرخ هر شهید ورق می خورد./مادر!میدانم اگر سر بريده ام را هم برايت بياورند به جبهه های نبرد پرتاب می کنی../ بي من اگر به كربلا رفتيد...

به گزارش رزمندگان شمال، در 27 دیماه سال 1335 در شهرستان قائمشهر مازندران، فرزندی از خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود که نامش را "صادق" نهادند. او هفتمين فرزند خانواده مزدستان بود، خانواده ای که دو شهید و یک جانباز را تقدیم اسلام کرد.

برادرش، علی که جانباز جنگ تحميلی است در باره ی "صادق" می گوید :

صادق از من کوچکتر بود و از کودکی علاقه زيادی به رابطه با ديگران داشت، يعنی غريبه و آشنا نمی شناخت و به همه محبت می کرد و با همه دوست بود. ارتباط نزديکی با مادر پدر بزرگش داشت وآنها هم علاقه مفرطی به وی داشتند. با آغاز دوران کودکی وضعيت اقتصادی خانواده وی بهتر شد و او در دبستان دهقان شهرستان قائمشهر به تحصيل پرداخت. دوره ی ابتدايی را بدون مشکلی به پايان برد. در اين سالها تکاليفش را کمتر در منزل انجام می داد. بلکه آنها را سر کلاس و در اوقات فراغت به اتمام می رساند. با يک بار خواندن، درس را فرا می گرفت. در تمام اين سالها ارتباط وی با ديگران بسيار خوب بود اما در برابر افراد زورگو ايستادگی می کرد. بيشتر با افراد باگذشت و متواضع طرح دوستی می ريخت. اخلاق صادق با ديگر فرزندان خانواده تفاوت داشت و وقتی با مشکلی مواجه می شد با کسی در ميان نمی گذاشت و اظهار عجز و نگرانی نمی کرد. اوقات فراغت را بيشتر با فوتبال،مطالعه کتاب می گذراند و گاهی اوقات نیز به پدرش در فروشگاه کمک می کرد. تحصيلات خود را در مقاطع راهنمايی و دبيرستان ادامه داد و ديپلم نظام قديم را در دبيرستان اديب قائمشهر اخذ کرد. 



شهیدی که با غل‌و زنجیر به‌قبر بردند+عکس

شهید غلامحسین خزاعی در خط آخر وصیت نامه خود نوشت: در ضمن وصیت می کنم که زنجیرهایی را که خریده ام بدست و پایم ببندید و در قبر قرار دهید…

گفتمان نیوز، «زنجیرها» کتابی پالتویی و کم حجم از زندگی شهیدی بزرگ و والامقام است که وصیتی ویژه کرد و خانواده او بعد از شهادت، به وصیت او عمل کردند. شهید غلامحسین خزاعی در خط آخر وصیت نامه خود نوشت: در ضمن وصیت می کنم که زنجیرهایی را که خریده ام بدست و پایم ببندید و در قبر قرار دهید…

غلامعباس خزاعی، برادر شهید، مامور اجرای این وصیت شد. او می گوید: زنجیرها معمولی بود. تقریبا دو متر طول داشت. ساعت ۹ شب زنجیر را برداشتم و با چند نفر از دوستانش به ستاد معراج رفتیم. شهدا را برای تشییع آماده کرده بودند. تابوت را آوردند و آن را باز کردند. با آرامش خوابیده بود. از دوستا نخواهش کردم وصیت را اجرا کنند اما هیچ کدام قبول نکردند. صورت حسین را بوسیدم. زنجیر را زیر دست و پایش انداختم و با نخ کاموا حلقه را گره زدم. باز هم صورت او را بوسیدم. به این ترتیب به وصیت عمل کردم.

برادر شهید ادامه می دهد: یکی از دوستانش از شهرستان تماس گرفت و گفت: حسین با استناد به آیه ۴۹ سوره ابراهیم که می فرماید:«روز قیامت مجرمین را در حالی که دست و پایشان در زنجیر بسته است، محشور می کنند.» دوست داشت روز محشر با دست و پای بسته در زنجیر حاضر بشود تا لطف الهی شامل حالش بشود.

شهید غلامحسین خزاعی، ۲۲ بهمن ۱۳۶۴ به شهادت رسید و حاج قاسم سلیمانی بعد از شهادت غلامحسین رفته بود پیش پدر و مادرش، گفته بود: حسین عاشقی بود که همه عاشقش بودند. حسین عاشق اباعبدالله الحسین علیه السلام بود. برای امام حسین علیه السلام می‌سوخت و با تمام وجود اشک می‌ریخت. از روی سوز و از روی اعتقاد اشک می‌ریخت و وقتی دعا می‌خواند و قبل از همه و بیشتر از همه، خودش گریه می‌کرد.

طرح جلد چاپ اول کتاب

حکایت زندگی زیبا و شهادت زیباتر غلامحسین خزاعی در کتابی با نام «زنجیرها» در مجموعه کتاب های گنجینه از سوی نشر گرا در کرمان به چاپ رسیده است. این کتاب با گردآوری عباس میرزایی و ویرایش دکتر محمدرضا صرفی برای دومین بار در سال ۱۳۹۱ به چاپ رسید و با شمارگان ۳۰۰۰ نسخه‌ای، ۱۵۵۰ تومان قیمت دارد.

مزار این شهید عزیز در گلزار شهدای کرمان قرار دارد

خاطره ای که در ادامه می خوانید، نمونه ای از خاطرات درج شده در کتاب «زنجیرها» ست…

برگردیم

از منطقه‌ی عملیاتی خیبر، همراهم آمد اهواز، تا به خانواده‌اش تلفن بزند. همین که جلوی مخابرات ایستادم، نگاهی به خیابان انداخت و گفت: پشیمون شدم، برگردیم. نمی‌دانستم برای حرفش چه دلیلی دارد،‌ برای همین قبل از حرکت نگاهی به اطراف انداختم. دلیل برگشتنش را فهمیدم؛ چند زن بدحجاب، گوشه‌ی خیابان.

 

منبع: خادم الشهدا

 



1

حضرت مهدی عجّل اللّه تعالى فرجه الشّریف از ما التماس دعا دارد!

افسوس که همه براى برآورده شدن حاجت شخصى خود به مسجد جمکران مى روند، ولی …

گفتمان نیوز، آقایى که زیاد به مسجد جمکران مى رود، مى گفت: آقا(حضرت غائب ـ عجّل اللّه تعالى فرجه الشّریف  ) را در مسجد جمکران دیدم، به من فرمود: به دل سوختگان ما بگو براى ما دعا کنند، و یک مرتبه از نظرم غائب شد، نه این که راه برود و کم کم از نظرم غائب شود!

همین آقا هفته ى قبل از آن هم، حضرت را در خواب دیده بود. ولى افسوس که همه براى برآورده شدن حاجت شخصى خود به مسجد
جمکران مى روند، و نمى دانند که خود آن حضرت چه التماس دعایى از آنها دارد که براى تعجیل فَرَج او دعا کنند! چنان که به آن آقا(شیخ ابراهیم حایرى ـ رحمهاللّه ـ در حال اعتکاف در مسجد کوفه.) فرموده بود: اینها که به این جا آمده اند، دوستان خوب ما هستند، و هر کدام حاجتى دارند: خانه، زن، فرزند، مال، اداى دین؛ ولى هیچ کس در فکر من نیست! آرى، او هزار سال است که زندانى است، لذا هر کس که براى حاجتى به مکان مقدّسى مانند مسجد جمکران مىرود، باید که اعظم حاجت نزد آن واسطه ى فیض، یعنى فَرَج خود آن حضرت را از خدا بخواهد.



پلی که احداثش منجر به کشف 700 شهید شد.

فرمانده کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح گفت: در بعضی نقاط برای انجام کار تفحص حتی جاده‌ها قطع شده بود. جاده سیدالشهدا از این جمله بود. گفتم خدایا تکلیف ما اینجا چیست؟ وسط هور در دریا و این همه آب. می‌بایست پل بزنیم...

سردار سید محمد باقرزاده، فرمانده کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح در روایت‌هایش از صحنه‌های خاص مواجهه با پیکر شهدا در جریان تفحص به خاطراتی اشاره می‌کند که سال‌ها بعد از دفاع مقدس زمینه‌ای از شگفتی‌های این جریان را به نمایش می‌گذارد. او در همین رابطه به خاطره‌ای در هور و احداث پل و ترمیم جاده‌ها اشاره کرده و آن را اینگونه روایت می‌کند:

ماجرای احداث پل روی هور که منجر به کشف پیکر 700 شهید شد

در بعضی نقاط برای انجام کار تفحص حتی جاده‌ها قطع شده بود. جاده سیدالشهدا از این جمله بود. یک کیلومتر و نیم از 13 کیلومتر این جاده قطع شده بود. وقتی می‌خواستیم به جاده وارد شویم و آن را تعمیر کنیم، یک عده آمدند و گفتند فلانی می‌خواهد اینجا جاده ترمیم کند و اگر این جاده مرزی ترمیم شود ممکن است عراقی‌ها نفوذ کنند. جناب سرهنگ غلامی به من گفت بچه‌ها خیلی نگرانند اگر ممکن است یک مشورتی بکنید. گفتم با چه کسی مشورت کنم؟ گفت با بزرگترها. گفتم من با خدا مشورت می‌کنم. گفتم خدایا تکلیف ما اینجا چیست؟ وسط هور در دریا و این همه آب. می‌بایست دستگاه ببریم و پل بزنیم تا به آن نقطه مورد نظر برسیم. پرسیدیم تکلیف چیست؟ و تفألی به قرآن زدم. جواب آمد: «وَلَقَدْ أَوْحَیْنا إِلى مُوسى أَنْ أَسْرِ بِعِبادی فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقًا فِی الْبَحْرِ یَبَسًا لا تَخافُ دَرَکًا وَلا تَخْشى: ما به موسی وحی کردیم که بندگانم را شبانه (از مصر) حرکت بده و برای آن‌ها از میان دریا راهی خشک پدید آور و از تعقیب دشمن و غرق شدن در دریا هراسی به خود راه مده.»

بعد از این آیه تصمیم خود را گرفتیم و آمدیم که کار ترمیم جاده را شروع کنیم. عده‌ای که مخالف ما بودند شروع کردند به دکتر فیروزآبادی رئیس ستاد کل نیروهای مسلح نامه نوشتند که فلانی اینجا دارد جاده می‌زند و اتفاقاً ایشان بدون اینکه از من بپرسد نامه زده بود همه شما موظفید به ایشان کمک کنید. یکدفعه دیدیم دستگاه‌های مهندسی همگی سرازیر شد سمت ما. در مدت یکماه جاده تعمیر شد و ما رفتیم و در همان فاز اول 90 شهید یافتیم. و بعد از آن هم شهدای دیگر تا جایی که 700 شهید در پد شرقی پیدا شد.

تفحص شهدا در سرمای زمستان حاج عمران

در حاج عمران الان بچه‌های تفحص دارند کار می‌کنند. زمستان است و سرد. در شهرهایی که بچه‌های ما در عراق استقرار دارند گازکشی نیست. ما در زمین به منظور تفحص شهدا تا به حال هر چه بیل زده‌ایم یا شهید پیدا شده یا فشنگ و لباس و اینجور وسایل. اخیرا ماجرای جالبی پیش آمد. 48 ساعت بود بچه‌ها نفت نداشتند. رفتند کار کنند. سرد بود و اذیت می‌شدند. بخاری‌ها نفتی بود. بیل زدند یکدفعه دیدند یک گالن 20 لیتری آکبند نفت از زیر خاک پیدا شد. سابقه نداشت چنین چیزی از زیر خاک پیدا شود. من به بچه‌ها گفتم ببینید خدا دوست ندارد حتی شما سرما بخورید.شهدای تفحص کار بزرگی کردند. برخی از خانواده شهدا را شیاطینی آمدند که گول بزنند، به عراق ببرد و مصاحبه‌ای کنند و می‌گفتند ما بچه‌های شما را می‌آوریم، آن‌ها زنده هستند. شیاطین آمدند برنامه ریزی کردند. بعضی خواستند از طریق کویت وارد عراق شوند برخی به ساجده زن صدام نامه نوشتند و استمداد کرده بودند. که در چنین اوضاع و احوالی این بچه‌های تفحص گفتند ما دلسوز خانواده شهدا هستیم ما جانمان را هم برای شهدا می‌دهیم. شهیدان پازوکی و محمودوند از این جمله بودند.



54746_orig
مروری بر خاطرات هنرمند شهید،اسماعیل عبدالصمدی

از وسوسه های شیطانی تا شهادت

روز اجرای تئاتر وسوسه‌های شیطانی که رسید. همه منتظر هنر نمایی اسماعیل و دوستانش بودند، هر کدامشان که به روی سن می‌رفت، همه انگشت به دهان نگاهشان می‌کردند.
گفتمان نیوز، شب از نیمه گذشته بود و تیم تئاتر اسماعیل دست از تمرین بر نمی‌داشت، آقای رمضانی نویسنده نمایش نامه، نشست کنار ستون و به خودش کش و قوصی داد و گفت:
اسماعیل پرده‌های نمایش چی شد؟

اسماعیل از روی سنی که با دو سه ردیف بلوک ساخته بودند پرید پایین و گفت: نگران نباش خطاطی‌هاشو دادم به آقای قاسمی خطش حرف نداره.

حسن که به جمعشان پیوست. اسماعیل: صدایش را کلفت کرد و گفت: خسته نباشید جناب عابد التماس دعا.

حسن به گردنش ورزشی داد وگفت: حالا با این نقش عابد تو تا آخر عمر به من بگو جناب عابد.

محمد شانه بالا انداخت و گفت: چشم جناب عابد

روز اجرای تئاتر “وسوسه‌های شیطانی” که رسید. همه منتظر هنر نمایی اسماعیل و دوستانش بودند، هر کدامشان که به روی سن می‌رفت، همه انگشت به دهان نگاهشان می‌کردند.



تولد پيامبر خدا حضرت عيسي مسيح(ع)
 
قرآن کریم:
يا مَريمُ إنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنهُ اسمُهُ المَسيحُ عِيسَي ابنُ مَريمَ وَجيِهاً فِي الدُّنيا وَ الآخِرَةِ و مِنَ المُقَرَّبينَ)
اي مريم! خدا تو را به كلمه‏اي از جانب خودش بشارت مي‏دهد كه نامش مسيح ، عيسي بن مريم است ؛ در حالي كه در دنيا و آخرت آبرومند و از مقرّبان الهي است
آل عمران ، آيه ۴۵ .
 
امام علي‏ عليه السلام درباره حضرت عيسي‏ عليه السلام فرمودند :
. . . وَلامالٌ يَلفِتُهُ و لا طَمَعٌ يُذِلُّهُ ، دابَّتُهُ رِجلاهُ و خادِمُهُ يَداهُ
نه مال و ثروتي داشت كه او را به خود مشغول گرداند و نه طمعي كه به خواري‏اش اندازد ، مركب او دو پايش بود و خدمت كارش دو دستش
نهج البلاغه ، خطبه ۱۶۰ .


همسفران این زائر گفتنه اند که وی پس از مشاهده حرم ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) منقلب شده و پس از چند لحظه به روی زمین افتاده و از دنیا می‌رود.

یکی از فرزندان این زائر گفت: شنبه هفته گذشته پدرم به همراه ۱۰ زایر دیگر پای پیاده راهی زیارت عتبات عالیات شدند.

مسلم ندیمی افزود: بنا بر مشاهدات همسفران، پدرم پس از مشاهده حرم ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) منقلب شده و پس از چند لحظه به روی زمین افتاده و از دنیا می‌رود.

وی گفت: همراهان پدرم پس از به زمین افتادن، وی را به چادرهای هلال احمر ایران رسانده اند که پزشکان مستقر در این جمعیت علت فوت را ایست قلبی اعلام کردند.

وی گفت: روز گذشته که قرار بود پدر از زیارت کربلای معلی بازگردد، خبر فوت وی را از همراهانش شنیدیم.

ندیمی افزود: اعضای خانواده تصمیم گرفته اند که جسد پدر را در کربلا به خاک بسپارند به همین منظور تعدادی از بستگان آماده حرکت به سمت کربلا شده اند.

زائری که با دیدن حرم امام حسین جان سپرد



شفای دختر پاکستانی در کربلا+عکس

 دختری پاکستانی که به دلیل بیماری فلج اطفال سال‎ها امکان حرکت را از دست داده بود، پس از حضور در حرم سید الشهداء علیه‎السلام شفا گرفته و با قدم‎های خود به سمت ضریح مطرح حضرت حرکت کرد.

 کانون خبر ، پایگاه رسمی عتبه حسینی نوشت: سمیره ولی محمد دختر فلج پاکستانی که به همراه پدر و مادرش از پاکستان به زیارت عتبات عالیات مشرف شده بود، روز گذشته با حضور در حرم مطهر حسینی، به ناگاه از روی صندلی چرخدار خود برخاسته و به سمت ضریح سیدالشهداء حرکت کرده است.

شیخ حمزه فتلاوی، یکی از مسئولان بخش راهنمایی شرعی عتبه مقدسه اعلام کرد: در ساعت ده صبح روز گذشته، پس از شنیدن فریادهایی در حرم حسینی، مردم دختربچه‎ فلجی را مشاهده کردند که به برکت امام حسین علیه السلام خداوند بر او منت گذاره و شفا یافته بود، به نحوی که این دختر با قدم‎های خودش به سمت پنجره‎های حرم امام علیه السلام به حرکت در آمد.

شفای دختر پاکستانی در حرم حسین+عکس

آنچنان که والدین این کودک اظهار کردند، ایمان آنها به خدا و اعتقادشان به مقام سیدالشهداء علیه السلام موجب شده بود که از پاکستان برای طلب شفای دختر فلج خود به زیارت عتبات عالیات مشرف شوند.

این در حالی است که تلاش‎های این خانواده برای درمان دختر معلولشان در بیمارستان‎های مختلف پاکستان در طول مدت سال‎های گذشته نیز به نتیجه‎ای نرسیده بوده است. بر این اساس در سال جاری برای طلب شفای سمیره به زیارت حرم امیرالمومنین علیه‎السلام و زیارت کربلا مشرف شده‎اند.

شفای دختر پاکستانی در حرم حسین+عکس

پدر و مادر سیمره در توضیح نحوه شفا یافتن این دختر فلج اعلام کرده‎اند: پس از زیارت حرم امیرالمومنین علیه السلام، امروز برای طلب شفای او ابتدا به زیارت حرم ابالفضل العباس رفتیم و از آنجا به سمت حرم حضرت سیدالشهدا علیه السلام به حرکت افتادیم، هنگامی که دخترم گنبد شریف حرم حسینی را دید به گریه افتاد و به امام حسین علیه السلام گفت که به سویت آمدم یا آقای من، به سویت آمدم ای سید جوانان بهشت و همینطور سخن می گفت تا اینکه داخل حرم حسینی علیه‎السلام شدیم، که ناگهان دختر فلج ما از روی ویلچر برخاست و شروع به حرکت به سمت ضریح سید الشهدا علیه السلام کرد.

شفای دختر پاکستانی در حرم حسین+عکس
 

 

 


شهید گمنامی که با یک کلمه ۴ اسیر گرفت

این شهید عزیز ما مظلوم و گمنام بود در عین اینکه تمام امور لشکر را به تنهایی می چرخاند اما هیچ جا حاضر نبود اسمی از ایشان برده شود وقتی ما از تبلیغات لشکر یک عدد فیلم ایشان را خواستیم اصلا وجود نداشت.

گفتمان نیوز، حاج موسی رضازاده در سال ۱۳۱۸ در خانواده‌ای متدین و مذهبی از کوی علیای کازرون چشم به جهان گشود. مهربانی و مردانگی او از همان بدو تولد در چهره او موج می‌زد و آزادی و عدالت‌خواهی در تون صدایش معلوم بود.

کسانی که سیرت وسیمای کودکیش را به خاطر دارند می‌گویند:

او صورتی محبوب و دوست داشتنی داشت. آرامش عجبی بر وجودش سایه انداخته بود و عطوفت و مهربانی در چهره‌اش هویدا بود از کودکی با مسجد و منبر آشنا بود. فرزند معنوی روحانیت و دل‌بسته و عاشق امام حسین (ع) بود. به انس با قرآن و نماز شب و توسل به اهل‌بیت علیهم‌السلام از همان کودکی عادت داشت، طوری که تا لحظه شهادت نماز شبش ترک نمی‌شد.

استفاده اخروی از تامین معاش :

سردار شهیدحاج موسی در سال ۱۳۴۵ با بعضی از دوستانش وهمفکرانش به منظور تامین معاش وبه قصد تبلیغ راهی نور اباد ممسنی شد با سر مایه اندکی که داشت مغازه محقری به راه انداخت کاسب وحبیب خدا گشت اهل معامله بود لیکن با خدایش خوب معامله کرد . شهید شد و شاهد بر ما خاکیان در راه مانده………

حاج موسی شدیدا از فروش اجناسی که باعث تقویت رژیم پهلوی می شد خودداری می کرد و تغیر محل کارش از این روستا به ان روستا برای نزدیکانش تعجب آور بود چون قبل از اینکه نیت اقتصادی داشته باشد شرایط فرهنگی وسیاسی چنین اقتضا می کرد که هر از گاهی جهت ارشاد مردم تغیر مکان دهد.وی با اندک سرمایه ای که داشت نیاز تهدستان و فقیران بر طرف می کرد .و نمی گذاشت به خاطر عدم تمکن مالی به دام کمونیستها بیفتند . اود ر کنار کسب وکارش اقدام به پخش کتب مذهبی ورساله حضرت امام می نمو د وبا مرحوم باقری نژاد همکاری نزدیکی در ارشاد اهالی منطقه داشت .در واقع مغازه او کانون گرمی جهت تبلیغ و نشر احکام اسلامی بود.

http://up-montazer110.ir/uploads/13727681043.jpg



درباره (اتاق اشک) حرم رضوی چه می دانید؟

اگر احساس کردی دلت در روزمرگی ها هوای گریه کرده است، به اینجا سری بزن. مجلس روضه در «اتاق اشک» در تمام ایام سال برپاست.

درباره «اتاق اشک» حرم رضوی چه می‌دانید؟

قاصدنیوز: فرقی نمی‌کند از کدام نقطه ایران یا جهان راهی حریم ملکوتی امام هشتم(علیه السلام) شده باشی؛ گنبد را که می‌بینی، سلام می‌دهی، اذن دخول می‌گیری، وارد می‌شوی و یک‌راست راهت را می‌کشی و می‌روی طرف حرم. خیلی خوش به حالت اگر بغضی فرونشسته باشد در گلویت یا آینه چشمانت موج برداشته باشد با اولین نگاهی که انداخته‌ای به گنبد طلای امام رضا(علیه السلام). گریه، مانند همه توفیقات معنوی دیگر، روزی باید باشد. قطره‌های کوچک اشک، جان می‌شویند وقتی که از آسمان چشم‌ها سرازیر می‌شوند و بر گلبرگ گونه‌ها می‌نشینند.

اینجا مشهد است و تو حالا در حرمی؛ از صحن گوهرشاد که به طرف صحن جامع راه می‌افتی، از ایوان مقصوره که می‌گذری، سمت راستت، بیرون مسجد، اتاقک کوچکی قرار دارد که وسعتی دارد به اندازه تمام دنیا انگار! خیلی‌ها، حتی خادم‌ها، خبرندارند از وجود چنین جایی و خیلی‌ها وقتی می‌بینندت که بلافاصله بعد از نماز ظهر در صف ورود به اتاق ایستاده‌ای و فقط با نگاه پرسشگرانه‌ای، از کنارت می‌گذرند! اگر اینجا مدت زیادی پاتوقت بوده باشد، بسیاری از چهره‌ها برایت آشنا هستند. هرچند شوق ورود به اتاق و ترس از پرشدن و بی‌جا ماندن، هول و ولا می‌اندازد به جانت که زودتر بروی داخل، اما نگران نباش؛ اینجا همیشه جا برای همه هست. هرگز ندیده‌ام که کسی بی‌جا مانده باشد اینجا و این است که می‌گویم، وسعتی دارد به اندازه تمام دنیا این اتاق، وسعتی دارد به اندازه عشق و گستره‌ای دارد به اندازه اقیانوس اشک!

وارد که می‌شوی، باید گوشه‌ای را برای خودت پیدا کنی و مهربان بنشینی و جا باز کنی برای دیگری. در جلو جمعیت، پیرغلام‌ها هستند که به قانون نانوشته‌ای کسی نمی‌نشیند جایشان و احترام خاصی دارند پیش عزادارها. چشم که بگردانی چند نفری بینشان هستند که معروفند و چند نفری که نمی‌شناسی‌شان و گاهی آن گمنام‌ها از این معروف‌ها دلت را بیشتر می‌سوزانند! و در این میان، پیرمرد نورانی و با صفایی هست که محوریت مجلس با اوست. همه پیش از آنکه بخوانند، با چشمانشان رخصتی می‌گیرند از او؛ سید رضا مؤید است نام او. همان شاعر کم‌نظیراهل بیت(علیه السلام) در عصر حاضر. با توجه به ایام هفته، مجلس با توسل به عده خاصی از معصومان(علیهم السلام) شروع می‌شود... «یا وجیهاً»ای می‌گویند جمعیت و شفاعتی می‌طلبند و حاجاتشان را به روی دست می‌گیرند و یک‌جا می‌برند به آستان کرامت اهل بیت(علیه السلام). بعد از آن نوحه‌خوان‌ها یکی یکی کارشان را شروع می‌کنند و هرکدام با خواندن اشعاری ناب و لبریز از کنایه و آرایه و احساس و هنر، اشک می‌گیرند از جمعیت. آنها که قبلاً «مجمع‌الذاکرین»ی را تجربه کرده باشند با این مجلس خیلی زود ارتباط برقرار می‌کنند. اینجا مجمع‌الذاکرین است البته، اما ذاکرانش از قبل معلوم نیستند همیشه. گاهی درست وسط مجلس، صدای محزونی به روضه بلند می‌شود و همه و بیشتر پیرغلام‌ها، دل می‌دهند به مصیبت و هیچ کسی نمی‌پرسد نامت چیست، سابقه‌ات چیست؟ حتی اگر صدای زیبا هم نداشته باشد، با سوز و اخلاص ذاکر اشک جمعیت که دم مشکشان است انگار، در می‌آید.

اتاق اشک حرم امام رضا

مجلس هرچه بیشتر حال داشته باشد، مداح‌ها بیشتر مصیبت می‌خوانند، یعنی که اینجا همه چیز با دست غیبی اداره می‌شود انگار! مسیر روضه‌ها حتی اختیاری انتخاب نمی‌شود. معمولاً حدود یک ساعت طول می‌کشد جلسه و در پایان مجلس آقای دکتر که او هم سال‌ها پای ثابت این روضه است، روایتی می‌خواند که گاهی پندی اخلاقی می‌دهد به جوان‌ترها و گاهی قدر محبت اهل بیت عصمت(علیه السلام) را باز می‌گوید و گاهی درباره ایمان و اعتقاد می‌گوید. بعد هم دعا می‌کند و جمعیت «آمین» می‌گویند با دل شکسته و چشمان اشک‌بارشان و سرآخر رو به قبله سلام می‌دهند به چهارده معصوم(علیهم السلام) و وقتی نوبت به امام هشتم(علیه السلام) می‌رسد، رو می‌کنند به روضه مقدس آقا و شعری را با هم زمزمه می‌کنند که هر وقت آقای دکتر باشد این هم‌خوانی هم هست و گرنه یکی از پیرغلام‌ها بیتی می‌خواند در وصف فقر و احتیاج عزادارها و درد دلشان با آقا و بعد سلام می‌دهند.

نام این محفل را گذاشته‌اند «اتاق اشک» یا «اتاق عشق». البته معلوم نیست اولین بار کی و چه کسی اینجا را به این نام خوانده است اما هرچه هست نام با مسمّایی دارد اتاق. یک بار که روزی‌ات شود حضور در «اتاق عشق»، دیگر با هیچ چیز حاضر نیستی معاوضه‌اش کنی. کم‌کم زیارتت رنگ و بوی دیگری می‌گیرد؛ وقتی نفس پیرغلام‌ها و نوکران نشان‌دار سیدالشهدا(علیه السلام) می‌خورد به تو. وقتی بیرون می‌روی از اتاق اشک، راحت‌تر پرواز می‌کند دلت به بلندای آستان آسمانی امام هشتم(علیه السلام). چای روضه در «اتاق اشک» هم لذتی دارد برای خودش؛ مست می‌کند آدم را. همه بعد از روضه می‌نشینند و چای می‌خورند و نفس تازه می‌کنند و نفس می‌گیرند برای فردا روز!

 اگر احساس کردی دلت در روزمرگی ها هوای گریه کرده است، به اینجا سری بزن. مجلس روضه در «اتاق اشک» بعد از نماز ظهروعصر در تمام ایام سال برپاست...



چرا پیامبر(ص) در خانه خود دفن شدند؟
 

 اصحاب پیامبر (ص) در تعیین محلی که پیامبر (ص) در آنجا دفن شود، اختلاف پیدا کردند، برخی گفتند باید حمل و در کنار قبر ابراهیم خلیل (ع) دفن شوند.

،  آن روزها زمزمه اسلام، آیین جدیدی که محمد(ص) در مکه آورده بود در شهر یثرب پیچیده بود و گروهی از دو قبیله بزرگ و مشهور اوس و خزرج این آیین را پذیرفته بودند و در 2 سال پی در پی پیمانی در مکه با محمد(ص) بسته بودند و در پیمان دوم او را به شهر خود دعوت کرده، وعده حمایت و پشتیبانی به او داده بودند.

 اینک خبر می رسید که پیامبر اسلام (ص) که از طرف قریش در فشار بود، بنابر این دعوت، مکه را ترک گفته رهسپار یثرب شده است. یثرب حال و هوای دیگری داشت، چشم های مشتاق نومسلمانان و همه آنان که دورا دور شیفته سخنان و رفتار او شده بودند به راه مکه دوخته شده بود و در انتظار ورود او به این شهر روزشماری می کردند. این انتظار چندان طول نکشید که خبر رسید پیامبر اسلام به دهکده "قبا" در حومه یثرب - که محل سکونت چند قبیله بود - وارد شده است. رسول خدا (ص) پس از چند روز توقف در قبا همراه گروهی از بنی نجار (اقوام مادری عبدالمطلب) سوار ناقه ای شده روانه یثرب گردید.

 هنگام ورود او به شهر، مردم با شور و علاقه فراوان از او استقبال کردند. سران و بزرگان قبائل، زمام ناقه پیامبر را می گرفتند و درخواست می کردند حضرت (ص) در محله آنها فرود آید. پیامبر می فرمود: راه شتر را باز کنید، او ماموریت دارد، او هر جا بخوابد، من همان جا فرود خواهم آمد (گویا رسول خدا با این تدبیر می خواست مثل داوری در باره نصب حجرالاسود، افتخار و شرف میزبانی او نصیب قبیله یا خاندان خاصی نشود و در آینده مشکلی ایجاد نشود) سرانجام شتر در محله بنی نجار در زمینی نزدیک خانه ابو ایوب انصاری (خالد بن زید خزرجی) بر زمین خوابید. در این هنگام که انبوه مردم در اطراف پیامبر (ص) گرد آمده هر کدام خواستار میزبانی حضرت (ص) بودند، ابو ایوب اثاث و لوازم سفر حضرت را به خانه اش برد و پیامبر (ص) به خانه او رفتند. بدین ترتیب افتخار میزبانی پیامبر نصیب ابوایوب گردید.