امام حسین,شهادت امام حسین

محرم ماه توبه است و ماه بازگشت به خدا و ماه پیدا کردن حقیقت و راه درست زندگی کردن

 ماه محرم ماه غم و اندوه دوستداران اهل بیت پیامبر و علی علیهم السلام است. ماهی که از محرم سال 61 هجری قمری تا هم اکنون خیل عاشقان به خاندان مطهر رسول الله صلی الله علیه و آله را عزادار کرده است. مصیبتی که بزرگی آن قابل وصف نیست! و چه مصیبتی از این بالاتر که فرزند امام علی علیه السلام که جانشین و برادر و داماد و خلیفه پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله بود یعنی امام حسین علیه السلام را کمتر از پنجاه سال از رحلت نبی خدا صلی الله علیه و آله به مسلخ ببرند؛ آن هم کسانی که خود را از امت رسول خدا صلی الله علیه و آله می دانستند! به تعبیر امام الساجدین علیه السلام: أَمْسَتِ الْعَرَبُ تَفْتَخِرُ عَلَى الْعَجَمِ بِأَنَّ مُحَمَّداً مِنْهَا وَ أَمْسَتْ قُرَیْشٌ تَفْتَخِرُ عَلَى الْعَرَبِ بِأَنَّ مُحَمَّداً مِنْهَا وَ أَمْسَى آلُ مُحَمَّدٍ مَخْذُولِینَ مَقْهُورِینَ‏ مَقْبُورِینَ.(1)

این است که عزای برای امام حسین بن علی علیهما السلام تمامی ندارد. که رسول اعظم صلی الله علیه و آله فرمودند(2): إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ حَرَارَةً فِی‏ قُلُوبِ‏ الْمُۆْمِنِینَ لَا تَبْرُدُ أَبَدا.(3)

کربلا تنها یک حادثه نیست بلکه یک واقعه است که انسانهای بسیاری در طول چهارده قرن در این مکتب تربیت شده اند. چه بسیار انسانهایی که با حضور در مجالس محرم جهت زندگی خود را عوض کرده اند.

کربلا و محرم نگرش انسان را به زندگی تغییر می دهد. محرم هدف برای زندگی کردن را عمیق تر می کند. محرم به زندگی معنایی بس عظیم می بخشد. محرم ماه توبه است و ماه بازگشت به خدا و ماه پیدا کردن حقیقت و راه درست زندگی کردن و درست مردن است. محرم بهترین شیوه زندگی را به انسان می آموزد و نیز بهترین مردن و بدرود گفتن دنیا را می آموزد.

محرم و کربلا اوج فضایل اخلاقی است؛ محرم اخلاق را با نمونه های عینی اش به ما می آموزد. محرم درس وفاست درس آزادی و آزادگی و درس عزت است.

با این اوصاف که قطره ای از دریای تربیتی محرم بود دیگر جای تعجب ندارد که محرم انسانها را در یک شب بلکه کمتر از آن متحول نماید. اینکه مشاهده می شود بسیاری از کسانی که گرفتار گناهان هستند که به آنها خوی گرفته اند و عادت آنها شده است، اما این عادت ناروای خود را به حرمت محرم کنار می گذارند. پس محرم عزم آفرین است. عزم بر ترک معصیت الهی. عزم بر کسب فضایل و در یک کلام عزم بر بندگی.


عزم بر بندگی
نقطه آغاز بندگی خدا، ترک هر آن چیزی است که خداوند از ارتکاب به آنها نهی کرده است. و نقطه آغاز ترک گناه، توبه است. نمونه بارز توبه در صحنه کربلا ملحق شدن حر بن یزید ریاحی به  سپاه امام حسین علیه السلام است.

در تاریخ آمده است که در روز عاشورا حرّ وقتی متوجه شد که عمر بن سعد قصد دارد تا با امام حسین علیه السلام بجنگد به خود آمده به سپاه امام پیوست.


وی در جواب مردى از قوم خود كه مهاجر بن أوس نام داشت گفت: به خدا قسم من خودم را بین بهشت و جهنم مخیّر مى‏بینم! و الله چیزى را بجاى بهشت بر نمى‏گزینم و لو اینكه قطعه‏قطعه گردیده و آتش زده شوم! سپس به اسبش لگدى زد و به حسین [علیه السّلام‏] ملحق شد و به [آن حضرت‏] گفت: اى پسر رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلم)! من همان مصاحبى هستم كه مانع از بازگشت‏تان شده‏ام و در راه، شما را همراهى كرده زیر نظر گرفته‏ام و [سرانجام‏] در این مكان شما را وادار به توقف كرده‏ام... اكنون در حالى كه به خاطر عمل خویش از درگاه پروردگار آمرزش مى‏طلبم و مى‏خواهم با جانم شما را یارى كنم تا پیش رویتان بمیرم، نزد شما آمده‏ام، آیا این را به عنوان توبه‏ام مى‏پذیرى؟! [امام علیه السّلام‏] فرمود: بله، خدا توبه‏ات را بپذیرد و تو را ببخشد، نام تو چیست؟ گفت: من حرّ بن یزید هستم! فرمود: همانگونه كه مادرت تو را نامیده تو آزاده‏اى، به امید خدا در دنیا و آخرت آزاده باشى [از اسب‏] پائین بیا.(4)

و اینچنین حر عزم بر بندگی خداوند نمود و از بندگی شیاطین انس و جن رهایی یافت.
 
عزت نفس
خداوند انسان را کرامت بخشید (5) به گونه ای که وی را گل سرسبد خلقت آفرینش قرار داد (6) و هر آنچه در عالم است را مسخر انسان نمود.(7)

چنین انسانی سزاوار نیست که خود را ذلیل دنیا و متاع ناچیز دنیا و برده دیگر انسانها نماید. حتی اگر جان او را بگیرند حاضر نیست عزتش خدشه دار شود. از این روست که وقتی امام حسین علیه السّلام در برابر بیعت ذلیلانه و کشته شدن عزیزانه قرار گرفت مرگ را بر چنین زندگی ای ترجیح داد.

این کلام صاحب محرم است که: فَإِنِّی لَا أَرَى‏ الْمَوْتَ‏ إِلَّا سَعَادَةً وَ الْحَیَاةَ مَعَ الظَّالِمِینَ إِلَّا بَرَما.(8)

این است درس عاشورا که هر درخواستی که به عزت انسان اندک ضربه ای وارد کند مردود است. این درسی است که باید همه ارادتمندان به ساحت حسینی آن را در رفتار و گفتار خود مد نظر داشته باشند به خصوص مسئولین ممالک اسلامی که در برابر دشمنان اسلام عزتمند عمل نموده باعث عزت مسلمین گردند. سیاست ما نیز باید حسینی باشد. و مواضع سیاسی مواضعی بر پایه عزت و قدرت ایمان و عظمت دین باشد.

امام حسین,شهادت امام حسین

ماه محرم ماه غم و اندوه دوستداران اهل بیت پیامبر و علی علیهم السلام است

 قیمت دادن به زندگی

ارزش زندگی به چیست؟ هدف از زندگی چیست؟ تلاش برای زنده ماندن چرا؟ آبادکردن دنیای خود و اطرافیان تا کجا؟ در پاسخ این پرسشها دو دیدگاه کلی می توان ارائه کرد: دیدگاهی مادی و دیدگاهی الهی. اگر انسان دنیا را به تنهایی و منقطع از آخرت در نظر بگیرد؛ آنگاه دیدگاه او به زندگی دنیا و هدف زندگی در دنیا و تلاش برای زنده ماندن در دنیا مادی خواهد بود که در صدد رفاه و آسایش ایجاد کردن برای دنیاست. یعنی دنیا را برای دنیا می خواهد و در پایان هیچ!

اما اگر انسان دنیا را با آخرت بنگرد؛ و سعادت اخروی را بر سعادت و خوشی زودگذر دنیایی مقدم بدارد، دیگر حاضر نیست به هر قیمتی در پی زندگی دنیایی باشد. اینکه عده ای اندک در کربلا نگاهشان به دنیا این بود بزرگترین درس تربیتی برای نسل جدید جامعه اسلامی ماست. آنهایی که در برابر امام حسین علیه السّلام ایستادند و حاضر شدند خون نوه پیامبر خود را بریزند بخاطر این بود که تنها دغدغه دنیایی و رفاه و آسایش خود و خانواده شان را داشتند.

بنابراین محرم به ما می آموزد که نباید در زندگی دیدی مادی گرایانه داشت؛ اینکه برای تشکیل خانواده مادی فکر کنیم، برای تولید نسل مادی فکر کنیم، برای برگزاری مراسم ازدواج مادی عمل کنیم و در نهایت هم ادعا کنیم که ما امت پیامبر اسلام هستیم این حرف با عمل ما سازگار نیست.

 ======================================
پی نوشت:
1) كوفى، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الكوفی، 1جلد، مۆسسة الطبع و النشر فی وزارة الإرشاد الإسلامی - تهران، چاپ: اول، 1410 ق، ص149
2) عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهماالسلام قَالَ‏ نَظَرَ النَّبِیُّ ص إِلَى الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیهمالسلام وَ هُوَ مُقْبِلٌ فَأَجْلَسَهُ فِی حِجْرِهِ وَ قَال....
3) نورى، حسین بن محمد تقى، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، 28جلد، مۆسسة آل البیت علیهم السلام - قم، چاپ: اول، 1408ق. ج‏10 ؛ ص318
4) ابو مخنف كوفى، لوط بن یحیى - سلیمانى، جواد، نخستین گزارش مستند از نهضت عاشورا / ترجمه وقعة الطفّ، 1جلد، مۆسسه آموزشى پژوهشى امام خمینى - قم، چاپ: دوم، 1380 ش، ص 155-156
5) و لقد کرمنا بنی ءادم.(اسراء/70)
6) تبارک الله احسن الخالقین. (مۆمنون/14)
7) و سخر لکم الشمس و القمر دائبین و سخر لکم اللیل و النهار. (ابراهیم/33)
8) ابن طاووس، على بن موسى - فهرى زنجانى، احمد، اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى، 1جلد، جهان - تهران، چاپ: اول، 1348ش.



از جمله شرایط نذر این است که صیغه نذر خوانده شود

 اگر کسی نذر کند که در روز تاسوعا و عاشورا در حسینیه یا مسجدی به عزاداران غذا بدهد، آیا می تواند پول آن را به مصرف دیگر برساند؟


 عمل به نذر و وفای به آن در هر صورت لازم است و مکلف باید طبق آن عمل کند؛ البته اگر به صورت صحیح و با تمام شرایط باشد، و از جمله شرایط این است که صیغه خوانده شود. البته لازم نیست به عربی باشد، بلکه اگر معنای صیغه عربی را برساند، کافی است. پس اگر بگوید: چنانچه حاجت من برآورده شود «برای خدا بر من (لازم) است که هزار تومان به فقیر بدهم یا در شب یا روز عاشورا در فلان حسینیه به عزاداران غذا بدهم » نذر او صحیح است.

چنانچه اصل نذر بدین صورت انجام شود، به هر کیفیتی که نذر کرده، باید به جا آورد ونمی تواند پول آن را بدهد . اگر در نذر شرط کرده باشد که سفره ابوالفضل را مثلا در منزل بگیرد یا در مسجد یا در حسینیه یا به عزاداران غذا بدهد ، باید به همین شکل عمل شود.

اگر در آن مکان نیازی به غذا نبود یا دیگران نیز غذا تهیه کرده بودند، می توان غذا یا نذر را در جای دیگری که مجلس عزای حضرت اباعبدالله(ع) برقرار است، به مصرف رساند .

اگر صیغه نذر طبق شرایط نباشد،‌ آن نذر اعتبار ندارد، ولی می تواند به دلخواه خود با توجه به عهد و نیتی که کرده،‌گوسفندی قربانی کند یا کار خیر دیگری انجام دهد یا غذایی به عزاداران بدهد .

نکته مهم:
باید در نذرها سعی کنیم که محدودة وسیع در نظر گرفته شود و با ذکر قید و شرط،‌خود را در محدودیت قرار ندهیم یا عملاً نذر را بی فایده یا با فایدة اندک نکنیم، یا مال را در معرض تلف و ضایع شدن قرار ندهیم، مثلاً به جای نذر کردن چیز خاص،‌در مکان و زمان خاص و ...،‌نذر کنیم که آن را در مجالس امام حسین(ع) خرج کنیم. با این نذر، ‌محدودة عمل به نذر وسیع می‌شود و در هر جا و زمانی که مناسب تر است،‌مصرف می‌شود و مشکلاتی که در سؤال فرض شده، پبش نمی‌آید.

از نظر ثواب نیز نه تنها تفاوت نخواهد کرد،‌بلکه چه بسا به جهت مصرف شده در جای بهتر و لازم‌تر، ثواب آن بیشتر باشد.

 

توضیح المسائل مراجع، ج 2، ص 541، مسئلة 2641. 



شیعه می‌گوید: سـپـاه امـویـان آبـشـخـور فـرات را بـر اهـل بـیـت بـسـتـنـد تـا آنـان بـر اثـر تـشـنـگـى بـمـیـرنـد یـا تـسـلیـم گـردنـد. حضرت ابوالفضل (ع) که لب‌هاى خشکیده و چهره‌هاى رنگ پریده فرزندان برادرش و دیگر کودکان را از شـدت تـشنگى دید، قلبش فشرده گشت و از عطوفت و مهربانى دلش آتش گرفت سـپـس بـه مـهـاجـمـان حـمله کرد، راهى براى خود گشود و براى کودکان آب آورد و آنان را سـیـراب کـرد.

 

در روز دهـم محرم نیز بانگ (العطش) کودکان را شنید، دلش به درد آمد و مـهـر به آنان، او را از جا کند. مشکى برداشت و در میان صفوف به هم فشرده دشمنان خدا رفـت، بـا آنـان درآویخت و از فرات دورشان ساخت، مشتى آب برداشت تا تشنگى خود را بـرطرف کند، لیکن مهربانى او اجازه نداد قبل از برادر و کودکانش سیراب شود، پس آب را فرو ریخت.

 

-- پرسش

این سؤال‌ برای من مطرح است که چرا حضرت حسین آب کافی همراه نبرده بود؟ معمولاً انسان باید وقتی سفر بیابان در پیش دارد از چاه‌های وسط راه آب کافی برمی‌دارد، حضرت حسین که در محاصره دراز مدت قرار نگرفته بود که آب کاروان به یک‌باره تمام شود، چرا باید برای یک هفته آب ذخیره نمی‌داشت؟

 

-- پاسخ
جریان فاجعه کربلا و شهادت سرور جوانان بهشت، به دست یزید و یزیدیان، از جمله امور قطعی تاریخی است که جزئیات آن هم در منابع شیعه و هم اهل سنت نقل شده است. از این‌رو، منحصر کردن آن به شیعه، سخن صحیحی نیست. باید توجه داشت که بسیاری از راویان وقایع روز عاشورای 61ق، از اهل سنت بوده‌اند.

 

به عنوان نمونه، در رابطه با موضوع مطرح شده، به سخن تاریخ نگار معروف اهل سنت اشاره می‌کنیم. طبری در کتاب تاریخ خود چنین آورده است: «عبیدالله بن زیاد در نامه ای به عمر بن سعد نوشت : ای عمر بن سعد! بین حسین و اصحابش و آب حائل شو، نگذار حتی یک قطره آب بنوشند ... وقتی که این نامه رسید، عمر بن سعد، عمرو بن حجاج را با پانصد نفر سواره مأمور کرد تا مانع برداشتن آب از فرات شوند تا مبادا قطره ای از آب بخورند. و شخصی به نام  عبد الله بن ابى حصین الأزدی به امام حسین می گوید: یا حسین، ... به خدا سوگند از این آب نمی خوری تا تشنگی از دنیا بروی که امام (ع) او را نفرین کرد."[1]


با توجه به این که کربلا در نزدیکی رود فرات نیست بلکه به طور مستقیم حدود پانزده کیلومتر با هم فاصله دارند، بله نهر کوچکی از فرات منشعب است که از نزدیکی های آن جا می گذرد و به آن نهر علقمه می گویند و چون این نهر از رود فرات جدا می شود گاهی مجازاً به آن فرات هم گفته می شود. بنابر برخی از نقل ها اصحاب امام تا شب عاشورا از آن نهر آب می گرفتند حتی برخی از آن آب غسل نمودند، اما در روز عاشورا محاصره تنگ تر و سخت گیری ها بیشتر شد بر این اساس بعد از شب عاشورا هیچ آبی نبود.[2]


یکی از مهم‌ترین مسائل، در جنگ‌ها، دسترسی داشتن دو طرف جنگ، به آب است. از این‌رو، در انتخاب محل استقرار و اردو زدن سپاه، به این مسئله توجه خاصی می‌شود. این موضوع را می‌توان در جنگ‌های بدر و صفین و... دید. به دلیل امکانات ابتدایی که در زمان صدر اسلام وجود داشته، ذخیره آب برای لشکریان به مقدار زیاد امکان پذیر نبود؛ لذا پس از مستقر شدن در مکانی خاص، در اولین فرصت برای تأمین آب مورد نیاز خود اقدام می‌کردند. سپاه امام حسین(ع) نیز به قدر امکان، ظرف‌های مخصوص آب خود را پُر کرده و آب مورد نیاز را ذخیره کرده بودند، ولی به دلیل نیاز زیاد به آب، ذخیره آب آنها، پس از مدت کمی به پایان می‌رسید و لازم بود که برای تهیه آب، خود را به نهر علقمه -تنها منبع ممکن برای تأمین آب شرب- رسانند.


این نکته نیز قابل ذکر است که؛ وقتی سپاه حر بن یزید ریاحی که مأموریت داشت تا از حرکت امام حسین(ع) جلوگیری کند، به نزدیک کاروان امام حسین(ع) رسید، امام حسین(ع) و یارانش، آنان را سیراب کردند و حتی به اسب‌هایشان نیز آب دادند.[3] اما چند روز بعد همین افراد راه دست‌رسی امام حسین(ع) را به آب مسدود کرده و ایشان را در محاصره قرار دادند و با لب تشنه به شهادت رساندند.

 

-------------------------------
پی نوشت
[1]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ‏الطبری)، محمد أبو الفضل ابراهیم، ج ‏5، ص 412، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق.
[2]. برگرفته از: «حادثه کربلا و توجیه عقلی»، سؤال 7806.
[3]. تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج 5، ص 401.



وقتی رسیدم خونه اولین کسی که این تغییر رو احساس کرد مادرم بود گفت چقدر چهره ات نورانی شده! بقیه فامیل هم بخاطر چادرم طرز احترام کردنشون تغییر کرد طوری شد كه همیشه تا میخواستن از یک دختر متین و با وقار حرف بزنن منو مثال میزدن.

من در یك خانواده نسبتا مذهبی به دنیا اومدم خواهرام همه از سن ده یازده سالگی چادر می پوشیدن ولی من تا سن16سالگی چادر نمی پوشیدم و هربار مادرم یا برادرم میگفتن چادربپوش میگفتم دست وپا گیره نمیتونم.یادمه چند بار تو دوره راهنمایی چادر پوشیدم چون جثه ظریفی داشتم دوستام مسخره ام کردن. اون چند بار رو جزء چادر سركردنم به شمار نمی یارم فقط بهانه ای شد كه مجابم می كرد برای چادر سر نكردن.
خودم از قبل روحیه مذهبی داشتم حتی با مانتو هم که بودم همیشه حد و حدود رو رعایت میکردم تا سال سوم دبیرستان ...قرار بود با کاروان راهیان نور برم به مناطق جنوب اونجا اولین بار بود چادرپوشیدم فقط بخاطری که بقولی همرنگ جماعت شم و یه احترامی به شهدا گذاشته باشم واضح بود كه قصد داشتم فقط در طول این سفر خاص چادر سرم كنم.

طلاییه که رفتیم باد شدیدی شروع به وزیدن کرد و من ناوارد با چادر خیلی سختم شد نمی دونم چی شد تو دلم به شهدا گفتم : حالا که من چادر پوشیدم میخواید آبرومو ببرید شماکه میدونید من بلد نیستم درست چادر سرم كنم كاش رو حساب مهمون نوازی بگید این باد آروم بگیره.و دیدم باد داره آروم میشه میدونید من معتقدم شهدا خیلی مهمون نوازند خیلی هم دستشون بازه، اونقدر كه گاهی خودم رو لوس می كردم مثلا تو اون سفر رفتیم فکه آفتابش خیلی سوزان بود خیلی. گفتم شهدا این همه راه اومدیم واسه دیدن شما حالا این گرما؟ شاید باورتون نشه ولی یهو یه تکه ابر اومد جلو خورشیدو گرفت خودمم باورم نمیشد. می دونم فقط اونایی كه تجربه اش رو دارند درك می كنند.
 یه شیشه عطر خالی داشتم یه کم از خاک طلاییه توش ریختم نصفش رو هم گذاشتم واسه خاک شلمچه اما تو راه شلمچه ماشین خراب شد در نهایت قرار شد كه بریم خوابگاه و بعدش حرکت به سمت شهرمون داشته باشیم خیلی تو ماشین با شهدا حرف زدمو گریه کردم گفتم یعنی این همه راه ما اومدیم لایق نبودیم شلمچه ی شما رو ببینیم تو عالم خودم با شهدا حرف زدم و درددل میكردم که مسئول کاروان گفت قراره یه اتوبوس بیاد شما رو تا شلمچه ببره اون موقع انگار دنیا مال خودم بود.

نزدیكی های شلمچه، عکس یه شهیدی رو گذاشته بودند و کنارش این نوشته رو خوندم"خواهرم سرخی خونم را به سیاهی چادرت امانت میدهم" رد خونش روی چهره ی معصومش و این یه جمله بعد از اون همه خوبی و مهمان نوازی شهدا باعث شد منقلب بشم و به شهدا قول بدم که اگه شما جون خودتون رو بخاطر حجاب ما از دست دادید منم چادر میپوشم تا خون شما پایمال نشه. بعدا فهمیدم اون شهیدی که کنارش این جمله نوشته بود شهید امیر حاج امینی بود وشاید عکس تاثیر گذار او با این جمله باعث شد كه من این هدیه سبز رو از آن سفر سرخ بگیرم و مصمم بمونم كه هیچ وقت از خودم جداش نکنم .

وقتی رسیدم خونه اولین کسی که این تغییر رو احساس کرد مادرم بود گفت چقدر چهره ات نورانی شده! بقیه فامیل هم بخاطر چادرم طرز احترام کردنشون تغییر کرد طوری شد كه همیشه تا میخواستن از یک دختر متین و با وقار حرف بزنن منو مثال میزدن و من خودم بعد از پوشیدن چادر آرامش رو در خودم و امنیت رو در اطرافم دیدم و اینکه واقعا درك كردم بر خلاف تصور قبلی ام دیدگاه مردم درمورد یک فرد چادری چجوریه میدیدم نگاه مردم هم همراه با تحسینه و همین امنیت و آرامشی که با چادر داشتم باعث شد که نتونم از خودم جداش کنم.مادرم همیشه میگه ازت راضیم بخاطر حجابت الان حجاب من سفت و سخت تر از حجاب خواهرای دیگمه . من این هدیه زیبا رو مدیون شهدام...

 



برچسب ها : حجابچادرشهدا

حجاب یک ارزش برای زن است که برخی افراد برای آن ارزش قائل نیستند و در مقابل، بی‌حجابی را ارزش در نظر می‌گیرند.

 حجت‌الاسلام رضا بابایی با اشاره به نادیده گرفته شدن حجاب در جامعه اسلامی اظهار کرد: در دنیای امروز عده‌ای منع الهی را ارزش و ارزش الهی را زشتی تلقی می‌کنند، و در حالی که حجاب یک ارزش برای زن است، برخی افراد برای آن ارزش قائل نیستند و در مقابل، بی‌حجابی را ارزش در نظر می‌گیرند.

 بابایی یادآور شد: حضرت زینب(س) را می‌توان مصداق همین ارزش‌های الهی دانست به‌ویژه در استقامت و حجاب که با آن هجمه دشمن در روز عاشورا ایستادگی کرد و اجاز ندادند پیام عاشورا از اذهان عمومی دور شود.



حواسمان باشد بعضی خانم ها هم نامحرمند 

 

اگر خانمی با پوشیدن لباسی (در مقابل زنان دیگر)، دل دیگران را پریشان و فکر آنان را مشغول کند، به لحاظ ظاهر، برنده است اما به لحاظ روح و روانش، بازنده است و امور گرانقیمتی را از دست داده است.
از بایدها و نباید های برخی اعمال انسان، به تلاطم انداختن عواطف و احساسات دیگران در جهت منفی است. به عبارت دیگر، اگر انسان دارای زندگی اجتماعی است و همیشه باید یک پای تصمیم گیری ‌هایش، دیگران باشند؛ باید دقت کند که آیا دیگران با این تصمیمِ من، به مشغله فکری و احساسی عاطفی دچار نمی‌شوند؟! اگر چنین بود، باید در تصمیم خودم تجدید نظر کنم.

نقل می ‌کنند آخوند ملا محمد کاشی، (از عرفای دو نسل پیش، و دارای چشم برزخی بوده است) در مدرسه صدر اصفهان زندگی می ‌کرد و از فرط پیری، به تنهایی توان انجام امور شخصی از قبیل استحمام را نداشت لذا هر بار، یکی از شاگردان وی، او را در امر استحمام یاری می ‌رساندند.